𝕡𝕒𝕣𝕥:²
𝕡𝕒𝕣𝕥:²
تهیونگ:ا/ت شی چرا فامیلیت کره ایه ولی اسمت نه
ا/ت:خب من دورگه هستم
پدرم کره ایه و مادرم ایرانی
تهیونگ:اووووو میشه یکم راجب ایران بهم بگی؟
ا/ت:جای خیلی قشنگیه و همینطور مردمش خیلی ادمای خوبین خلاصه هرچی ازشون بگم کم گفتم
گوشی تهیونگ زنگ خورد
جواب داد و بعد چند ثانیه قطعش کرد
تهیونگ:ا/ت شی من باید برم از آشنایی باهات خوشحال شدم امیدوارم دوباره همو ببینیم
ا/ت:منم همینطور به امید دیدار
و رفت
وسایلم رو برداشتم و رفتم
_فردا صبح _
°ا/ت°
بلند شدم باید برم خوابگاه فردا باید برم دانشگاه
لباسامو عوض کردم (گذاشتم عکسشو)
رفتم پایین
ا/ت:مامان صبحونه حاضره؟
م.ا/ت:اره دخترم بیا بخور
نشستم و شروع کردم به خوردن
ب.ا/ت:دخترم هرچی خواستی بهم زنگ بزن باشه ؟
ا/ت:باشه
م.ا/ت: دخترم حواست باشه خوب درستو بخون خب؟
ا/ت: مامان اینهمه مدت تلاش کردم بعد باید گند بزنم توش مگه مرض دارم؟
م.ا/ت:شاید
ا/ت:ممنون نابودم کردی
ب.ا/ت:دخترم مراقب خودت باش زیاد به خودت سخت نگیر کاری کن که بهت خوش بگذره
ا/ت:چشم
ب.ا/ت:خب پاشو که باید بریم فرودگاه
با بابام سوار ماشین شدم و به سمت فرودگاه حرکت کردیم
°تهیونگ°
از خواب بیدار شدم رفتم حموم لباسامو پوشیدم و با جیمین سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم به سمت فرودگاه
_یک ساعت بعد خوابگاه_
تهیونگ:خب اتاقم کجاس؟
آها پیداش کردم
اووووو دونفرس چه خوبه
مثل اینکه باید منتظر هم اتاقیم باشم
بهتره تا اومدنش یکم بخوابم
°ا/ت°
خب بالاخره پیداش کردم
درو باز کردم و...
وایسا ببینم اون....
ا/ت:تهیونگ شی
از خواب بلند شده بود لباساشو عوض نکرده بود موهاش رفته بود بالا مثل خامه شده بود گیج و منگ بهم نگاه میکرد
تهیونگ:ا/ت شی تو اینجا چیکار میکنی؟
ا/ت:سوالت خیلی مسخره بود بنده دانشجو گرافیک هستم و اینجا هم اتاقمه و اینجور که بوش میاد جنابعالی هم اتاقیمی اوکی؟
تهیونگ:اوکی
کدوم تخت و میخوای ؟
ا/ت:من اینو میخوام
تهیونگ:اوکی پس منم همینو بر میدارم
و دوباره خوابید
ا/ت:حداقل لباستو عوض کن
پشمام خوابیدی؟
ای بابا
حوصلم سر رفته از اتاق رفتم بیرون کمی دور زدم
سئول خیلی بزرگ بود
بعد چهار ساعت برگشتم خوابگاه در اتاق و باز کردمو....
تهیونگ:ا/ت شی چرا فامیلیت کره ایه ولی اسمت نه
ا/ت:خب من دورگه هستم
پدرم کره ایه و مادرم ایرانی
تهیونگ:اووووو میشه یکم راجب ایران بهم بگی؟
ا/ت:جای خیلی قشنگیه و همینطور مردمش خیلی ادمای خوبین خلاصه هرچی ازشون بگم کم گفتم
گوشی تهیونگ زنگ خورد
جواب داد و بعد چند ثانیه قطعش کرد
تهیونگ:ا/ت شی من باید برم از آشنایی باهات خوشحال شدم امیدوارم دوباره همو ببینیم
ا/ت:منم همینطور به امید دیدار
و رفت
وسایلم رو برداشتم و رفتم
_فردا صبح _
°ا/ت°
بلند شدم باید برم خوابگاه فردا باید برم دانشگاه
لباسامو عوض کردم (گذاشتم عکسشو)
رفتم پایین
ا/ت:مامان صبحونه حاضره؟
م.ا/ت:اره دخترم بیا بخور
نشستم و شروع کردم به خوردن
ب.ا/ت:دخترم هرچی خواستی بهم زنگ بزن باشه ؟
ا/ت:باشه
م.ا/ت: دخترم حواست باشه خوب درستو بخون خب؟
ا/ت: مامان اینهمه مدت تلاش کردم بعد باید گند بزنم توش مگه مرض دارم؟
م.ا/ت:شاید
ا/ت:ممنون نابودم کردی
ب.ا/ت:دخترم مراقب خودت باش زیاد به خودت سخت نگیر کاری کن که بهت خوش بگذره
ا/ت:چشم
ب.ا/ت:خب پاشو که باید بریم فرودگاه
با بابام سوار ماشین شدم و به سمت فرودگاه حرکت کردیم
°تهیونگ°
از خواب بیدار شدم رفتم حموم لباسامو پوشیدم و با جیمین سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم به سمت فرودگاه
_یک ساعت بعد خوابگاه_
تهیونگ:خب اتاقم کجاس؟
آها پیداش کردم
اووووو دونفرس چه خوبه
مثل اینکه باید منتظر هم اتاقیم باشم
بهتره تا اومدنش یکم بخوابم
°ا/ت°
خب بالاخره پیداش کردم
درو باز کردم و...
وایسا ببینم اون....
ا/ت:تهیونگ شی
از خواب بلند شده بود لباساشو عوض نکرده بود موهاش رفته بود بالا مثل خامه شده بود گیج و منگ بهم نگاه میکرد
تهیونگ:ا/ت شی تو اینجا چیکار میکنی؟
ا/ت:سوالت خیلی مسخره بود بنده دانشجو گرافیک هستم و اینجا هم اتاقمه و اینجور که بوش میاد جنابعالی هم اتاقیمی اوکی؟
تهیونگ:اوکی
کدوم تخت و میخوای ؟
ا/ت:من اینو میخوام
تهیونگ:اوکی پس منم همینو بر میدارم
و دوباره خوابید
ا/ت:حداقل لباستو عوض کن
پشمام خوابیدی؟
ای بابا
حوصلم سر رفته از اتاق رفتم بیرون کمی دور زدم
سئول خیلی بزرگ بود
بعد چهار ساعت برگشتم خوابگاه در اتاق و باز کردمو....
۱۱.۷k
۱۱ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.