𝕡𝕒𝕣𝕥:³
𝕡𝕒𝕣𝕥:³
در و باز کردمو با وضع افتضاح اتاق و سه تا پسر شاسکول روبه رو شدم
ا/ت:کیــــــــم تهیـــــــــــــــــونگ(با داد و عصبانیت)
تهیونگ: عااا ا/ت اومدی بیا بشین فیلم ببینیم
ا/ت: مردشور تو و دوستاتو اون فیلمای مضخرفی که میبینی رو ببرن
تهیونگ: راجب رفیقای من درست صحبت کن(با داد و عصبانیت)
ا/ت: نمیخواممممم
اومدن ریدن به اتاق بعد درست صحبت کنم؟
اصن اتاق به درک چرا تنها یادگاری از دوستمو خراب کردی هااااااا؟(با داد، عصبانیت و گریه😐)
°تهیونگ°
منظورش چی بود؟
یادگاری؟
خراب کردن؟
تهیونگ: ا/ت منظورت چیه؟
چی رو خراب کردم؟
ا/ت: کوری نمیبینی گردنبندم زیر پایه مبل له شده بعد میگی چیرو خراب کردم؟
اخه من چقدر احمقم چرا از گردنم دراوردمش
کیم تهیونگ یا تو از اینجا میری یا من؟
تهیونگ: ا/ت تا دیروز اقای جنتلمن بودم الان چیشد؟ بخاطر یه گردنبند مضخرف؟
خب برو به دوستت بگو یکی دیگه برات بگیره
ایتو که گفتم احساس کردم یطرف صورتم داغ شده گوشام سوت میکشید
تهیونگ: برای چی اینکارو کردی؟
ا/ت: چطوری میتونم برم از یه ادم مرده بخوام که یکی دیگه برام بگیره؟(با گریه)
اینم زدم که حرمت مرده هارو نگه داری
خدانگهدار کیم تهیونگ بی احساس
خدای من تازه فهمیدم چه گندی زدم
نباید به گردنبنده دست میزدم
چه اشتباهی کردم
گریم گرفت
گریم به هق هق زدن تبدیل شد
جیمین و جونگ کوک اومدن سمتم
جیمین: تهیونگ گریه نکن تقصیر تو نیست که
تهیونگ: چرا تقصیر منه
من از رو میز برش داشتم و بعد فهمیدم که نیست هرچی گشتم پیداش نکردم
کاش اینکارو نمیکردم
کاش بهش دست نمیزدن
جونگ کوک: تهیونگ اشکال نداره میتونی گردنبندو درست کنی و بعد ازش معذرت خواهی کنی هوم؟
جونگ کوک راست میگفت
بلند شدم تیکه های گردنبند و جمع کردم لباسامو پوشیدم و رفتم بیرون
رفتم پیش یه زرگر گردنبندو دادم بهش گفت تا دو ساعت دیگه اماده میشه
امیدوارم ا/ت منو ببخشه
°ا/ت°
چمدونم رو برداشتم و از خوابگاه رفتم بیرون
رفتم داخل یه گل فروشی
گلای مورد علاقه دلسا رو گرفتم رفتم سر قبرش(دلسا دوست ا/ته که مرده)
ا/ت: سلام خر دیوونه دلم برات تنگ شده بود
ببینم اونجا خوش میگذره؟
مگه قول نداده بودی که باهم زندگی میکنیم باهمم میمیریم؟
خیلی بد قولی خر بی احساس
راستش منم خسته شدم شاید چند ساعت دیگه بیام پیشت
منتظرم باش باشه؟
دوست دارم روانی
بلند شدم و حرکت کردم بی حدف توی خیابونا میگشتم
گشنم شده بود رفتم خونه یکی از دوستام وسایلمو گذاشتم پیشش و دوباره رفتم
رسیدم به یه رستوران
غذای مورد علاقمو سفارش داده بودم
بعد خوردنش از رستوران رفتم بیرون
به سمت بلند ترین ساختمون سئول حرکت کردم.....
در و باز کردمو با وضع افتضاح اتاق و سه تا پسر شاسکول روبه رو شدم
ا/ت:کیــــــــم تهیـــــــــــــــــونگ(با داد و عصبانیت)
تهیونگ: عااا ا/ت اومدی بیا بشین فیلم ببینیم
ا/ت: مردشور تو و دوستاتو اون فیلمای مضخرفی که میبینی رو ببرن
تهیونگ: راجب رفیقای من درست صحبت کن(با داد و عصبانیت)
ا/ت: نمیخواممممم
اومدن ریدن به اتاق بعد درست صحبت کنم؟
اصن اتاق به درک چرا تنها یادگاری از دوستمو خراب کردی هااااااا؟(با داد، عصبانیت و گریه😐)
°تهیونگ°
منظورش چی بود؟
یادگاری؟
خراب کردن؟
تهیونگ: ا/ت منظورت چیه؟
چی رو خراب کردم؟
ا/ت: کوری نمیبینی گردنبندم زیر پایه مبل له شده بعد میگی چیرو خراب کردم؟
اخه من چقدر احمقم چرا از گردنم دراوردمش
کیم تهیونگ یا تو از اینجا میری یا من؟
تهیونگ: ا/ت تا دیروز اقای جنتلمن بودم الان چیشد؟ بخاطر یه گردنبند مضخرف؟
خب برو به دوستت بگو یکی دیگه برات بگیره
ایتو که گفتم احساس کردم یطرف صورتم داغ شده گوشام سوت میکشید
تهیونگ: برای چی اینکارو کردی؟
ا/ت: چطوری میتونم برم از یه ادم مرده بخوام که یکی دیگه برام بگیره؟(با گریه)
اینم زدم که حرمت مرده هارو نگه داری
خدانگهدار کیم تهیونگ بی احساس
خدای من تازه فهمیدم چه گندی زدم
نباید به گردنبنده دست میزدم
چه اشتباهی کردم
گریم گرفت
گریم به هق هق زدن تبدیل شد
جیمین و جونگ کوک اومدن سمتم
جیمین: تهیونگ گریه نکن تقصیر تو نیست که
تهیونگ: چرا تقصیر منه
من از رو میز برش داشتم و بعد فهمیدم که نیست هرچی گشتم پیداش نکردم
کاش اینکارو نمیکردم
کاش بهش دست نمیزدن
جونگ کوک: تهیونگ اشکال نداره میتونی گردنبندو درست کنی و بعد ازش معذرت خواهی کنی هوم؟
جونگ کوک راست میگفت
بلند شدم تیکه های گردنبند و جمع کردم لباسامو پوشیدم و رفتم بیرون
رفتم پیش یه زرگر گردنبندو دادم بهش گفت تا دو ساعت دیگه اماده میشه
امیدوارم ا/ت منو ببخشه
°ا/ت°
چمدونم رو برداشتم و از خوابگاه رفتم بیرون
رفتم داخل یه گل فروشی
گلای مورد علاقه دلسا رو گرفتم رفتم سر قبرش(دلسا دوست ا/ته که مرده)
ا/ت: سلام خر دیوونه دلم برات تنگ شده بود
ببینم اونجا خوش میگذره؟
مگه قول نداده بودی که باهم زندگی میکنیم باهمم میمیریم؟
خیلی بد قولی خر بی احساس
راستش منم خسته شدم شاید چند ساعت دیگه بیام پیشت
منتظرم باش باشه؟
دوست دارم روانی
بلند شدم و حرکت کردم بی حدف توی خیابونا میگشتم
گشنم شده بود رفتم خونه یکی از دوستام وسایلمو گذاشتم پیشش و دوباره رفتم
رسیدم به یه رستوران
غذای مورد علاقمو سفارش داده بودم
بعد خوردنش از رستوران رفتم بیرون
به سمت بلند ترین ساختمون سئول حرکت کردم.....
۱۴.۸k
۱۲ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.