پارت[60]
پارت[60]
رفتن بالا....
دخترش:من میرم دوش بگیرم...
پسرش:برو...
اجوما اومد:بیا اینجا بینم پسرم
زخماشو تمیز کرد و چسب زد..
اجوما:پسرم ازت خواهش میکنم مراقب خودت باش هم مامانت تویه اون دنیا ناراحت میشه هم اینکه بابات خیلی ناراحت میشه منم حتی ناراحت میشم شماهارو مثله بچه هایه خودم دوستون دارم چون من 16ساله دارم بزرگتون میکنم
پسرش:چشم اجوما( لبخند خیلی مهربونانه میزنه و دستشو میگیره میبوسه🙄😬اوفی مای هارت تصورش کردم😂)
اجوما:یا عزیزم این چه کاریه....
دخترش:از حموم اومد....
رفت پشت آم ازین چیزا هستا اسمشو نمیدونم چوبیه شبی دیواره😂میره پشت اون لباس عوض میکنه...
و میاد موهاشو خشک میکنه....
دخترش:اجوما امروز ناهار من ببرونم با یکی از دوستام...
پسرش:با کی اونوق؟
دخترش:شما فوضولی آقا فوضوله؟
پسرش:خب داداشتم باید بدونم ابجی فوضوله
دخترش:با سوجون میخوا برم
پسرش:هن؟سوجون؟بیا برو تو کیوچه عمرا بزارم
دخترش:مگه تو باید اجازه بدی؟
پسرش:ارع نمیری از سوجون خوشم نمیاد
دخترش:فوضولی نکن
پسرش:نمیریی
دخترش:اجوما یچی بگو بهش عه
اجوما:پسرم بزار بره اذیتش نکن
پسرش:نع
اجوما:یکی از ابروهاشو داد بالا که پسره تهیونگ حساب ببره
پسرش:خب باشه
دخترش:یس بعدم آماده میشه....(عکسشو میزارم😬)
ادامه دارد....
رفتن بالا....
دخترش:من میرم دوش بگیرم...
پسرش:برو...
اجوما اومد:بیا اینجا بینم پسرم
زخماشو تمیز کرد و چسب زد..
اجوما:پسرم ازت خواهش میکنم مراقب خودت باش هم مامانت تویه اون دنیا ناراحت میشه هم اینکه بابات خیلی ناراحت میشه منم حتی ناراحت میشم شماهارو مثله بچه هایه خودم دوستون دارم چون من 16ساله دارم بزرگتون میکنم
پسرش:چشم اجوما( لبخند خیلی مهربونانه میزنه و دستشو میگیره میبوسه🙄😬اوفی مای هارت تصورش کردم😂)
اجوما:یا عزیزم این چه کاریه....
دخترش:از حموم اومد....
رفت پشت آم ازین چیزا هستا اسمشو نمیدونم چوبیه شبی دیواره😂میره پشت اون لباس عوض میکنه...
و میاد موهاشو خشک میکنه....
دخترش:اجوما امروز ناهار من ببرونم با یکی از دوستام...
پسرش:با کی اونوق؟
دخترش:شما فوضولی آقا فوضوله؟
پسرش:خب داداشتم باید بدونم ابجی فوضوله
دخترش:با سوجون میخوا برم
پسرش:هن؟سوجون؟بیا برو تو کیوچه عمرا بزارم
دخترش:مگه تو باید اجازه بدی؟
پسرش:ارع نمیری از سوجون خوشم نمیاد
دخترش:فوضولی نکن
پسرش:نمیریی
دخترش:اجوما یچی بگو بهش عه
اجوما:پسرم بزار بره اذیتش نکن
پسرش:نع
اجوما:یکی از ابروهاشو داد بالا که پسره تهیونگ حساب ببره
پسرش:خب باشه
دخترش:یس بعدم آماده میشه....(عکسشو میزارم😬)
ادامه دارد....
۶.۵k
۲۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.