(پارت سه) : چهار ماهی از بی محلی های من به کوک می گذشت او
(پارت سه) : چهار ماهی از بی محلی های من به کوک میگذشت اونم سعی میکرد دلیل بی محلیامو بفهمه اما نتونست متوجه بشه ... کوک هنوز با مین هو بود ولی جدیدا اصلا پیش هم نبودن ... من و جیمین رابطمون خیلی باهم صمیمی شده کنارش احساس آرامش دارم .... داشتم وسایلمو جمع میکردم که احساس کردم کسی بالای سرمه سرمو بالا گرفتم کوک رو دیدم که داره نگام میکنه به جیمین که کنارم وایساده بود نگاه کردم + جیمینی تو برو من میام جیمین با تردید سرشو تکون داد و رفت نگاهمو به کوک دوختم + بفرما کارت - ا.ت میتونم ازت بپرسم دلیل این همه دوری چیه؟+ چرا میخوای بدونی مگه اصلا برات مهمه؟- اره مهمه دلیل این همه دوریت از خودمو نمیفهمم نمیفهمم که چرا ازم دوری میکنی و چسبیدی به این پسره پوزخندی زدم + این پسره اسم داره اسمشم جیمینه راجبش درست صحبت کن کوک لبخند غمگینی زد دلیل این لبخند غمگینشو نفهمیدم - ا.ت دوسش داری؟+ کوک چرا اینومیپرسی برو پیش مین هو اینجایی ناراحت میشه - مین هو؟ مین هو با کای بهم خیانت کرد... با گفتن این حرفش تعجب کردم پس کوک فهمید که مین هو چجوری آدمیه + الان تنها شدی اومدی سراغ من ؟سراغ رفیق قدیمیت؟ کوک سکوت کرده بود وقتی سکوتشو دیدم خواستم از کنارش رد شم که مچ دستمو گرفت + ولمکن - ا.ت بیا مثل قبل شیم مثل دوتا رفیق قدیمی بشیم نگاش کردم یه چشماش زل زدم اونم زلزد به چشمام نگاهمو ازش گرفتم + باش من برم پیش جیمین کوک دوباره نگاهشو به چشمام دوخت - یعنی انقدر برات مهمه؟+ کوکا بزار برم حرفی نزد و دستمو ول کرد از کلاس خارج شدم و به سمت نزدیک کافه دبیرستان رفتم جیمین همیشه کنار اون درخت که اسمشو گذاشته بودن درخت عشاق به خاطر اینکه این درخت در بهار شکوفه های خوشگل صورتی رنگ میکرد و اکثریت بچه های دبیرستان اونجا بهم اعتراف میکردن رفتم اونجا جیمین به درخت تکیه داده بود نیم رخش خیلی زیبا بود و باد با موهاش می رقصید و شکوفه ها از درخت کنده میشدن و توی هوا می چرخیدن جیمین چشماش باز بود بعد از چند ثانیه چشماشو باز کرد و به چشمام زل زد هر دو به چشمای هم زل زده بودیم چقدر چشماش زیبا بود... انگار زمان متوقف شده بود تا من و اون ثانیه ها دقیقه ها به چشمای هم خیره بشیم جیمین آروم آروم به سمتم اومد باد به موهام می خورد و موهام توی صورتم پراکنده بود جیمین به یک قدمیم رسید و اون یکقدمو هم پر کرد موهام که توی صورتم بود و کنار گوشم زد دستشو گذاشت روی صورتم گونه هامو لمس کرد × ا.ت تاحالا کسی بهت گفته بود چشمات خیلی خوشگله؟ باز به چشماش نگاه کردم × اینجوری نگام نکن من دیونه میشم منظور حرفشو نفهمیدم صورتشو آورد جلو و لپمو محکم بوسید تعجب کردم اونم خیلی بعدش دستمو گرفت × بیا بریم کافه یه چیزی بخوریم دستمو کشید و به سمت کافه رفتیم .با جیمین یه چیزی خوردیم و از هم خداحافظی کردیم .توی راه خونه بودم که دیدم یکی دستمو گرفت و منو محکم کوبید به دیوار + آقا چیکار میکنی سرمو گرفتم بالا با دیدن کوکشکه شدم...
۲۷.۸k
۰۷ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.