(پارت اول)از زبون ا.ت: سریع از خونه زدم بیرون وایی دیرم ش
(پارت اول)از زبون ا.ت: سریع از خونه زدم بیرون وایی دیرم شده بوددد همینطوری میدویدم بلاخره رسیدم نگاه ساعت کردم ۷:۵۲ دو دقیقه دیر کرده بودم با سرعت دویدم و وارد دبیرستان شدم و با دو به سمت کلاس رفتم دم در کلاس که رسیدم در زدم درو باز کردم با دیدن اینکه دبیر نیومده بود نفس عمیقی کشیدم سریع وارد کلاس شدم همه بچهها بودن نگاهی به کوکی کردم بهترین دوستم و در عین حال کسی که مخفیانه عاشقش بودم و هیچ وقت بهش نگفتم....قرار بود امروز بعد کلاس ها بهش اعتراف کنم چون به قول دوستم بعضی اوقات برای بعضی کارا خیلی دیر میشع... کوک به چشمام زل زد و با لبخند خرگوشیشو برام دست تموم داد لبخنداشو که دیدم قلبم یه جوری شد و ناخودآگاه لبخندی رو لبم نقش بست به سمتش رفتم کنارش خالی بود پیشش نشستم + سلام کوکیااا - سلام ا.تتت چطوری + مرسی تو خوبی - ممنون بعد با صدای آقای چانگ هممون خفه شدیم .بعد از کلی کلاس خسته کننده کلاس امروز تموم شد.کوک زودتر از همه بیرون رفت پشت سرشان مین هو رفت .منم وسایلمو جمع کردم بلند شدم خواستم که برم به کسی برخورد کردم تمام وسایلم روی زمین ریخت × ببخشید خانم معذرت میخوام نکاهمو به روبه رو دادم یه پسر فوق العاده کیوت بود + نه عیبی ندارع مشکلی نیست سرشو آورد بالا به چشمام زل زد بعد از چند ثانیه نگاهشو ازم گرفت × مر..رسی خندم گرفت بهش لبخندی زدم و اونم متقابل لبخندی زد + اسمت چیه؟× پارک جیمین تو چی؟+ من کیم ا.ت دستشو اورد جلو که دست بده منم دستمو آوردم جلو باهم دست دادیم به چشمام دوباره زل زد بعد از چند ثانیه هنوز دستمو محکم توی دستاش گرفته بود و به چشمام زل زده بود .از حق نگذریم جیمین واقعا زیبا بود.خیلیم زیبا بود .با اون یکی دستم جلو چشماش دستی تکون دادم به خودش اومد و سریع دستمو ول کرد لبخندمو پرنگ تر کردم × ا.ت میدونم شاید پرویی باشه اما شمارتو میتونم بهم بدی؟+ اره حتما شمارمو بهش دادم و ازم هم خداحافظی کردیم .به سمت این رفتم که کوکو پیدا کنم به سمت پشت دبیرستان رفتم با دیدن اون صحنه قلبم درد گرفت نفسم بالا نیومد کوک داشت با عشق لب های مین هو رو میبوسید و مین هو هم همراهی میکرد قلبم داشت می ایستاد نفسم بند اومده بود ... بعد از چند ثانیه از هم جدا شدن کوک مین هو رو توی آغوشش کشید صداهاشونو شنیدم که چی میگفتن اما کاش هیچوقت نمیشنیدم کاش...- مین هوو میدونی چقدر دوست داشتم این کلمه رو از زبون تو بفهمم خیلی خوشحالم که بهم اعتراف کردی مرسی این حرفا مانند نمکی بودن که روی زخمم میرختن اگه چند دقیقه دیگه اونجا بودم مطمئنن حالم بد میشد . به بی حالی و گرفتگی تمام به سمت خونه رفتم .توی راه آروم آروم اشکمیرختم اشکام چکه چکه از گونه هام فرو می ریخت یاد حرف کوکی افتادم که وقتی گریه میکردم بهم میگفت- یا ا.تتتتت دلم نمیخواد این مرواریداتو الکی هدر نده هیچی ارزش گریه تورو نداره ... اشکام بیشتر شد شدنش بیشتر شد نمیتونستم خودمو کنترل کنم و فقط اشک میریختم .... بارون شدید میومد حتی بارونم داشت به حال من گریه میکرد...چقدر تحملش بد بود عشق یک طرفه ... تو اونو بخوای و اون تورو نخواد... همش باید توی خودت بریزی.... همش باید سرکوبش کنی...بخاطر اینکه اون با کسی که دوسش داره باشه باید توی قلبت بریزی و بهش نمی ... عشق یک طرفع همینقدر در ناکه...همینقدر عذاب اوره.. به خونه رسیدم در زدم مادرم درو باز کرد با دیدن حالم با ترس بهم نگاه کرد و سریع منو به داخل خونه برد ÷ ا.ت چرا اینطوری شدی؟چه اتفاقی افتاده؟چرا جوابمو نمیدی؟ انقدر حالم بد بود که نتونستم جوابشو بدم به سمت اتاقم رفتم به خودم توی آینه نگاه کردم چشمام از بس گریه کرده بودم قرمز شده بود و باد کرده بود لباسام و موهام خیس خیس بود .چقدر من بدبخت بودم .چقدر...
۵۶.۶k
۰۷ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.