Part62
Part62
+کوک چرا میخندییی?
×بخدا دوسش دارم.. بهت میاد
+عووف باشه بابا حالا فعلا میندازم دور گردنم
برادر ا/ت: واقعا عوض شدی!
+باباااا بریممم?? حاضرییی??
بابای ا/ت: اره منم میرم تو ماشین شما هم بیاین
همگی سوار ماشین شدیمو به سمت تهران حرکت کردیم
ساعت ها گذشت
×عام...سرمو بزارم رو پات ?خوابم گرفته
+اوهوم بزار
سرشو گذاشت و منم مشغول نوازش کردن موهاش شدم
((لیسو(تو کره))
دلم پیش تهونگ بود.. یعنی الان حالش خوبه?
-بهش پیام بده خب
~بنظرت ضایع نیست?
-نه باباا
~*ته ته نگرانتم
~اا.. نه نه این خوب نشد
~*تهونگ خوبی?
~نه اینم نمیشه
~*خوابی?
پیامو فرستادم
ته ته : * اوهوم
~* باشه برو بخواب
ته ته : * میای پیشم?
~*باشه بگو کجایی
ته ته: *لوکیشن میفرستم
میرا: بهتر نیست عجله نکنی? اگه باز مست باشه چی?
~اون کاری نمیکنه ..منو دوست داره ..حتی اگه مستم باشه ازش نمیترسم
میرا: باشه برو تند تند زنگ بزناا
~باشه
یکم بعد رسیدم به همون ادرس ..ساعت اینجا 9 شب بود ..
~الوو.. تهونگ من دم درم
ته ته: الان درو باز میکنم بیا تو
در رو باز کرد که پریدم تو بغلش
~بهتری?
ته ته : وقتی تو پیشمی معلومه که اره ..بیا تو
~زیاد نمیتونم بمونم
ته ته : باشه یه چیزی بخوریم بعدش خودم میرسونمت خونه
رفتم تو ..
~ته ته اینجا کجاست ?
ته ته: خونه خود خود خودم ..
~محشرهههه.. حرف ندارههه ..خیلی خوشگله
خندید و سمت سالن نشیمن هدایتم کرد
ته ته : عاام ..شکلات دوست داری نه?! برات بیارم ?
~اوهوم.. چایی هم بریز
ته ته : خوشم میاد اصلا غریبگی نمیکنیااا.. باشه الان میریزم میام (خندید)
با رفتنش سمت اشپزخونه بلند شدم تا نگاهی به خونه بندازم ...شومینه خیلی زیبایی کنج خونه بود که روش با یکم قاب عکس و مجسمه های کوچیک تزئین شده بود ..
ته ته : عااام اگه سردته میتونم شومینه رو زیاد ترش کنم ..
~نه نه ..فقط این عکساا..
چایی رو رو میز گذاشت و به طرفم اومد
#loveme°•
+کوک چرا میخندییی?
×بخدا دوسش دارم.. بهت میاد
+عووف باشه بابا حالا فعلا میندازم دور گردنم
برادر ا/ت: واقعا عوض شدی!
+باباااا بریممم?? حاضرییی??
بابای ا/ت: اره منم میرم تو ماشین شما هم بیاین
همگی سوار ماشین شدیمو به سمت تهران حرکت کردیم
ساعت ها گذشت
×عام...سرمو بزارم رو پات ?خوابم گرفته
+اوهوم بزار
سرشو گذاشت و منم مشغول نوازش کردن موهاش شدم
((لیسو(تو کره))
دلم پیش تهونگ بود.. یعنی الان حالش خوبه?
-بهش پیام بده خب
~بنظرت ضایع نیست?
-نه باباا
~*ته ته نگرانتم
~اا.. نه نه این خوب نشد
~*تهونگ خوبی?
~نه اینم نمیشه
~*خوابی?
پیامو فرستادم
ته ته : * اوهوم
~* باشه برو بخواب
ته ته : * میای پیشم?
~*باشه بگو کجایی
ته ته: *لوکیشن میفرستم
میرا: بهتر نیست عجله نکنی? اگه باز مست باشه چی?
~اون کاری نمیکنه ..منو دوست داره ..حتی اگه مستم باشه ازش نمیترسم
میرا: باشه برو تند تند زنگ بزناا
~باشه
یکم بعد رسیدم به همون ادرس ..ساعت اینجا 9 شب بود ..
~الوو.. تهونگ من دم درم
ته ته: الان درو باز میکنم بیا تو
در رو باز کرد که پریدم تو بغلش
~بهتری?
ته ته : وقتی تو پیشمی معلومه که اره ..بیا تو
~زیاد نمیتونم بمونم
ته ته : باشه یه چیزی بخوریم بعدش خودم میرسونمت خونه
رفتم تو ..
~ته ته اینجا کجاست ?
ته ته: خونه خود خود خودم ..
~محشرهههه.. حرف ندارههه ..خیلی خوشگله
خندید و سمت سالن نشیمن هدایتم کرد
ته ته : عاام ..شکلات دوست داری نه?! برات بیارم ?
~اوهوم.. چایی هم بریز
ته ته : خوشم میاد اصلا غریبگی نمیکنیااا.. باشه الان میریزم میام (خندید)
با رفتنش سمت اشپزخونه بلند شدم تا نگاهی به خونه بندازم ...شومینه خیلی زیبایی کنج خونه بود که روش با یکم قاب عکس و مجسمه های کوچیک تزئین شده بود ..
ته ته : عااام اگه سردته میتونم شومینه رو زیاد ترش کنم ..
~نه نه ..فقط این عکساا..
چایی رو رو میز گذاشت و به طرفم اومد
#loveme°•
۱۰.۵k
۰۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.