رویای تو :) پارت ۱۱
رویای تو :) پارت ۱۱
وقتی جین اسلحه ی کوک رو از دستش بیرون آورد ، وقت مناقصه تموم شد .
هیچکدومشون نتونستن . نتونستن اون محموله ی مهم رو بدست بیارن و فکر کردن به این موضوع باعث میشد اخم هاشون بیشتر توی هم فرو بره .
همه ی باند ها شروع کردن به سروصدا کردن و اعتراض به دوتا باند کیم و جئون .
اینکار به ضررشون تموم میشه ، مگه نه ؟
کی دوست داره توسط دو مافیای محبوب و قدرتمند که هیچ رحمی ندارن کشته بشه ؟! مگه اینکه از جونشون سیر شده باشن یا خیلی احمق باشن که بتونن مخالفت بکنن .
با یه عربده ساکت شدن .
کیم تهیونگ با یه حرکت دست گلوله ای رو توی مغز چوی مینسوک ( رئیس یکی از باند ها بود اگه یادتون باشه ) خالی کرد .
از همون اول اعصابش رو خورد میکرد.
با پوزخندی به همکار های چوی نگاه کرد و تا خواستن به تهیونگ حمله کنن ، یه گلوله ی دیگه هم حرومشون کرد .
باند هان و لی از ترس از دست دادن جونشون پا به فرار گذاشتن و سریع اون مکان رو ترک کردن . یونگی ، جیمین ، جین ، نامجون هم که کلافه شده بودن رفتن بیرون و الان فقط اون دو نفر اونجا بودن .
تهیونگ به شیشه های خورد شده ای که همراه خون روی زمین ریخته بود نگاهی انداخت .
چند نفر با عجله جنازه ها رو جمع کردن و از اونجا بردن .
به سمت کوک برگشت . کمی خیره نگاهش کرد و خواست از اون مکان دور بشه که با صداش ایستاد و به سمتش برگشت .
کوک : مستر کیم .
جلوتر اومد و روبروی تهیونگ ایستاد.
کوک : تا اونجایی که یادمه شما میخواستین از سینگلی در بیاید .
ته : تصمیم خودم نیست و دلیلی نمیبینم که بخوام به شما توضیح بدم .
کوک : نظرتون راجع به همکاری چیه مستر ؟!
جونگکوک بدون هیچ مقدمه ای حرفش رو بیان کرد . خیلی به این موضوع فکر کرده بود و الان جواب میخواست.
ته : چجور همکاری ای ؟
ادامه دارد ... 🤍
فیک رفته اکسپلورررررر 🪐🖤
وقتی جین اسلحه ی کوک رو از دستش بیرون آورد ، وقت مناقصه تموم شد .
هیچکدومشون نتونستن . نتونستن اون محموله ی مهم رو بدست بیارن و فکر کردن به این موضوع باعث میشد اخم هاشون بیشتر توی هم فرو بره .
همه ی باند ها شروع کردن به سروصدا کردن و اعتراض به دوتا باند کیم و جئون .
اینکار به ضررشون تموم میشه ، مگه نه ؟
کی دوست داره توسط دو مافیای محبوب و قدرتمند که هیچ رحمی ندارن کشته بشه ؟! مگه اینکه از جونشون سیر شده باشن یا خیلی احمق باشن که بتونن مخالفت بکنن .
با یه عربده ساکت شدن .
کیم تهیونگ با یه حرکت دست گلوله ای رو توی مغز چوی مینسوک ( رئیس یکی از باند ها بود اگه یادتون باشه ) خالی کرد .
از همون اول اعصابش رو خورد میکرد.
با پوزخندی به همکار های چوی نگاه کرد و تا خواستن به تهیونگ حمله کنن ، یه گلوله ی دیگه هم حرومشون کرد .
باند هان و لی از ترس از دست دادن جونشون پا به فرار گذاشتن و سریع اون مکان رو ترک کردن . یونگی ، جیمین ، جین ، نامجون هم که کلافه شده بودن رفتن بیرون و الان فقط اون دو نفر اونجا بودن .
تهیونگ به شیشه های خورد شده ای که همراه خون روی زمین ریخته بود نگاهی انداخت .
چند نفر با عجله جنازه ها رو جمع کردن و از اونجا بردن .
به سمت کوک برگشت . کمی خیره نگاهش کرد و خواست از اون مکان دور بشه که با صداش ایستاد و به سمتش برگشت .
کوک : مستر کیم .
جلوتر اومد و روبروی تهیونگ ایستاد.
کوک : تا اونجایی که یادمه شما میخواستین از سینگلی در بیاید .
ته : تصمیم خودم نیست و دلیلی نمیبینم که بخوام به شما توضیح بدم .
کوک : نظرتون راجع به همکاری چیه مستر ؟!
جونگکوک بدون هیچ مقدمه ای حرفش رو بیان کرد . خیلی به این موضوع فکر کرده بود و الان جواب میخواست.
ته : چجور همکاری ای ؟
ادامه دارد ... 🤍
فیک رفته اکسپلورررررر 🪐🖤
۱۰.۳k
۲۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.