جونگکوک گفت:بورا تو چطوری اومدی اینجا
جونگکوک گفت:بورا تو چطوری اومدی اینجا
(گاییز چون آدم های پول دار اینا تو این مهمونی بودن خانواده بورا هم بودن )
بابا بورا یهو اومد سمت کوک
ات ویو
دیدم دعوا شد من فقذ و شوک بودم
ب.بورا:مرتیکه تو دختر منو حامله کردی بعد زن داری(داد)
دیدم جنی داره نگام میکنه بدون هیچ اهمیتی به محیط اطرافم رفتم تو اتاق هرچی بود شکوندم فقد داشتم گریع میکردم و وسایلام جمع میکردم که جونگکوک اومد
کوک:ات واسا توضیح میدم فقد نرو
ات:چیو میخای توضیح بدی ها (با داد و گریه)
کوک:مال قبل ازدواج ماعه اصن
ات:هرچی ازت طلاق میگیرم
رفتم تا درو باز کنه یهو اومد از پشت بغلم کرد
ات:ولم کن(با داد )
کوک:اروم باش ات لطفا
ات:برو پیش مامان بچت منو ول کن(با گریه)
کوک یهو بغلم کرد گذاشتم رو تخت
کوک:بخواب الان فردا حرف میزنیم
کوک ویو
سریع رفتم پایین که دیدم بابام زد تو صورتم
ب.کوک:این چه کاری بود تو کردی الان دیگه ابرو نداریم ما(با داد)
بابابزرگ کوک:ات طلاقش میدی فهمیدی
انقد عصبی بودم رفتم پیش اجوما فهمیدم بورا تو کدوم اتاق بدون در زدن رفتم تو
کوک:این چه کاری بود تو کردی ها(با داد)
بورا:چیه بچه دارم ازت بچه تو دروز رفتی سمت ات؟
کوک:چی میگی اون زنمه به هر حال
بورا ویو
رفتم زدم تو گوش کوک(دستت بشکنه الهی دختره...)
بورا:دفع اخرت باشه طرف ات میگیری فهمیدی
کوک:حد خودتو بدون
بدون هیچ حرفی رفتم تو اتاق خودم ات مثل فرشته ها خوابیده بود
چم شده بود من...
کیف میکنین چه ادمینی دارین توی ی روز سه تا پارت
(^◇^)
(گاییز چون آدم های پول دار اینا تو این مهمونی بودن خانواده بورا هم بودن )
بابا بورا یهو اومد سمت کوک
ات ویو
دیدم دعوا شد من فقذ و شوک بودم
ب.بورا:مرتیکه تو دختر منو حامله کردی بعد زن داری(داد)
دیدم جنی داره نگام میکنه بدون هیچ اهمیتی به محیط اطرافم رفتم تو اتاق هرچی بود شکوندم فقد داشتم گریع میکردم و وسایلام جمع میکردم که جونگکوک اومد
کوک:ات واسا توضیح میدم فقد نرو
ات:چیو میخای توضیح بدی ها (با داد و گریه)
کوک:مال قبل ازدواج ماعه اصن
ات:هرچی ازت طلاق میگیرم
رفتم تا درو باز کنه یهو اومد از پشت بغلم کرد
ات:ولم کن(با داد )
کوک:اروم باش ات لطفا
ات:برو پیش مامان بچت منو ول کن(با گریه)
کوک یهو بغلم کرد گذاشتم رو تخت
کوک:بخواب الان فردا حرف میزنیم
کوک ویو
سریع رفتم پایین که دیدم بابام زد تو صورتم
ب.کوک:این چه کاری بود تو کردی الان دیگه ابرو نداریم ما(با داد)
بابابزرگ کوک:ات طلاقش میدی فهمیدی
انقد عصبی بودم رفتم پیش اجوما فهمیدم بورا تو کدوم اتاق بدون در زدن رفتم تو
کوک:این چه کاری بود تو کردی ها(با داد)
بورا:چیه بچه دارم ازت بچه تو دروز رفتی سمت ات؟
کوک:چی میگی اون زنمه به هر حال
بورا ویو
رفتم زدم تو گوش کوک(دستت بشکنه الهی دختره...)
بورا:دفع اخرت باشه طرف ات میگیری فهمیدی
کوک:حد خودتو بدون
بدون هیچ حرفی رفتم تو اتاق خودم ات مثل فرشته ها خوابیده بود
چم شده بود من...
کیف میکنین چه ادمینی دارین توی ی روز سه تا پارت
(^◇^)
۶.۹k
۲۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.