«آلبوم مشترک »
«آلبوم مشترک »
#درخواستی
p5
با صدای الارم گوشی کسی از خواب پاشدم مال آری بود با دستم تکونش دادم
_آریی.. پاشو.. پاشو
منم تصمیم گرفتم از رخت خواب جدا شم رفتم دستشویی کارای لازمو کردم سرو وضعمو یکم مرتب کردم رفتم اشپزخونه پیش بچه ها نشستم رو صندلی
داشتیم صبحونه میخوردیم
☆امرو چه کاره ای؟
_ با بانگ پی دی نیم صحبت میکنم شاید برم بیگ هیت
پرش زمانی به بعد از خوردن صبحونه
. ات.
گوشیمو بدس گرفتم رفتم رو مبل نشستمو شماره اقای بانگ رو گرفتم بعد از چند تا بوق برداشت
مکالمه
پی دی نیم: بله بفرمایید
_عاا.. سلام.. روز خوش من کیم ات هستم
پی دی نیم: عاا بله خانم کیم حالتون چطوره؟ راحت رسیدین به کره؟
_خیلی ممنون... بله
_راستش برا تعیبن وقت ملاقات.. من امروز وقتم ازاده
پی دی نیم: چه خوب پس بعد از ظهر ساعت6 چطوره
_خوبه
پی دی نیم: پس من لوکیشنو براتون میفرستم... میبینمتون
_خدانگهدار
پایان مکالمه
خب ساعت 10:30 بود بچه ها هم رفته بودن سره کار تصمیم گرفتم اماده شمو برم به دیدن خونوادم هرچند بابام از دیدنم خوشحال نمیشه موهامو شونه کردمو باز گذاشتم یه ارایشه ساده انجام دادم رفتم چمدونمو وا کردمو یه تیشرت سیاه با یه شلوار سیاه انتخاب کردمو پوشیدم ماسکمو زدم و کلاهمو گذاشتم به خاطر اینکه میخواستم پیاده برم نمبخواستم شناخته شم و از خونه زدم بیرون
وقتی به خودم اومدم خودمو جلو در خونمون دیدم
با دعا کردن به اینکه عمومو اونجا نبینم زنگ درو زدم
مامانم درو وا کرد (علامت مامان ات ✓)
_سلام.. لبخند....
✓سلااام دختر گلمم.... ات رو در اغوش میگیره..
ات
مامانم برخلاف بابام همیشه برخورد خوب و گرمی باهام داشت... منو داخل برد
برا ابجی هامو داداشم وسایلی خریده بودم.. دادم بهشون از دیدنم خوشحال بودن که این باغث دلگرمی من میشد ولی بابامم کاش اینجور بود باهام کاش اون اتفاق فاکی برام نمیفتاد...
لایک؟
#درخواستی
p5
با صدای الارم گوشی کسی از خواب پاشدم مال آری بود با دستم تکونش دادم
_آریی.. پاشو.. پاشو
منم تصمیم گرفتم از رخت خواب جدا شم رفتم دستشویی کارای لازمو کردم سرو وضعمو یکم مرتب کردم رفتم اشپزخونه پیش بچه ها نشستم رو صندلی
داشتیم صبحونه میخوردیم
☆امرو چه کاره ای؟
_ با بانگ پی دی نیم صحبت میکنم شاید برم بیگ هیت
پرش زمانی به بعد از خوردن صبحونه
. ات.
گوشیمو بدس گرفتم رفتم رو مبل نشستمو شماره اقای بانگ رو گرفتم بعد از چند تا بوق برداشت
مکالمه
پی دی نیم: بله بفرمایید
_عاا.. سلام.. روز خوش من کیم ات هستم
پی دی نیم: عاا بله خانم کیم حالتون چطوره؟ راحت رسیدین به کره؟
_خیلی ممنون... بله
_راستش برا تعیبن وقت ملاقات.. من امروز وقتم ازاده
پی دی نیم: چه خوب پس بعد از ظهر ساعت6 چطوره
_خوبه
پی دی نیم: پس من لوکیشنو براتون میفرستم... میبینمتون
_خدانگهدار
پایان مکالمه
خب ساعت 10:30 بود بچه ها هم رفته بودن سره کار تصمیم گرفتم اماده شمو برم به دیدن خونوادم هرچند بابام از دیدنم خوشحال نمیشه موهامو شونه کردمو باز گذاشتم یه ارایشه ساده انجام دادم رفتم چمدونمو وا کردمو یه تیشرت سیاه با یه شلوار سیاه انتخاب کردمو پوشیدم ماسکمو زدم و کلاهمو گذاشتم به خاطر اینکه میخواستم پیاده برم نمبخواستم شناخته شم و از خونه زدم بیرون
وقتی به خودم اومدم خودمو جلو در خونمون دیدم
با دعا کردن به اینکه عمومو اونجا نبینم زنگ درو زدم
مامانم درو وا کرد (علامت مامان ات ✓)
_سلام.. لبخند....
✓سلااام دختر گلمم.... ات رو در اغوش میگیره..
ات
مامانم برخلاف بابام همیشه برخورد خوب و گرمی باهام داشت... منو داخل برد
برا ابجی هامو داداشم وسایلی خریده بودم.. دادم بهشون از دیدنم خوشحال بودن که این باغث دلگرمی من میشد ولی بابامم کاش اینجور بود باهام کاش اون اتفاق فاکی برام نمیفتاد...
لایک؟
۵.۴k
۰۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.