"عشق مافیایی من"
"عشق مافیایی من"
p42
(این یه فیکه و به هیچ وجه شخصیت اعضا اینجور نمیباشد)
_فک نمیکنی واسه توجیه کردن دیر باشه.. هومم... تازهاگه خودت نمبخواستی ات نمیتونست که بزور فراریت بده
داشتم با تنفر به یونگی نگا میکردم که برگشت سمتم
یونگی ویو ات بهم چشم دوخته بود بهش نگا کرد یجوری بعم نگا ویکرد انگار باهام کینه بدی داشت
نمیدونم چرا ولی حرصی شدمو علتشو پرسیدم
_چرا اینجوری بهم نگامیکنی هاا.. مگه داری دشمنتو دید میزنی
ات ویو
وقتی گفت مگه به دشمنت نگا میکنی زبون وا کردم
_اره.. دارم دشمن خونیمو نگا میکنم.. کسی که موجب بدبختایمه کسی که باعث شد بابام بمیره
_چیی
+ههه.. خنده تمسخر.. یعنی تو نمیدونی من کیم اوکی بزار معرفی کنم خودمو(سالم ولی خلم بد.. لاتی ولی مودب😅) من دختر کیم جانگ ایلم همونادم وفاداری که بخاطر تو مرد
یونگی ویو
پس میدونه من کیم
_خب؟
+خیلی اشغالو پس فترتی.. اگه بابامو بخاطر تو جونشو فذثدانکرده بود من الان یه خدمتکار نبودم تو یه اتاقی که از اشغال دونی بدتره زندگی نمیکردم آنا و چانگ نمیتونستن اموالمو از دستم دربیارن و منو مثله یه شیع به تو بفروشن.. ات اخرشو باداد گفتو چشاش اشکی شد..
اولین بارم بود که گریه ات رو میدیم چستی درشتش حتی با وجود اشکم زیبا بودن.. همینجور پوکر وابساده بودم
+تو اون مهمونی فاکی اون همه خدمتکار بهتر از منبود.. چرا منو انتخاب کردی.. میدونم به خاطر کار نبود.. انتخابم کردی که عذابم بدیی.. چراا..
_میخوای بدونی؟.. باشه بت میگم
به طرف هانیول چرخیدم که دیدم داره با تعجب نگامو مبکنه تفنگمو دراوردمو ساق پاشو نشونه گرفتمو تیر زدم
هانیول: اححححححح.. اهههه
_بزار اول تنبیهتون تموم شه بعد از موهای هانیول گرفتو کشیدشون
_میدونی چیه میخوام زجر کش شی
رفت دوتا شمع اورد رو زانو ها هانیول گذتشتو روشنشون کرد بعد با یه شلاق رو پاهای هانیول ضربه میزد وقتی هانیول پاهاشو از درد تکون میداد پارافینای اب شده رو زانو هاش میریخت
صدای التماسو جیغای هانیول همه جای زیر زمینو پر کرده بود ولی من نمیترسیدم نمیدونم چرا. ولی الان دوست داشتم جای یونگی باشم و جای هانیول آنا باشه میخواستم ازش. ن انتقاممو بگیرم
خمسو زکات یادتا نرود🕋🕌🕌🕌📿📿
p42
(این یه فیکه و به هیچ وجه شخصیت اعضا اینجور نمیباشد)
_فک نمیکنی واسه توجیه کردن دیر باشه.. هومم... تازهاگه خودت نمبخواستی ات نمیتونست که بزور فراریت بده
داشتم با تنفر به یونگی نگا میکردم که برگشت سمتم
یونگی ویو ات بهم چشم دوخته بود بهش نگا کرد یجوری بعم نگا ویکرد انگار باهام کینه بدی داشت
نمیدونم چرا ولی حرصی شدمو علتشو پرسیدم
_چرا اینجوری بهم نگامیکنی هاا.. مگه داری دشمنتو دید میزنی
ات ویو
وقتی گفت مگه به دشمنت نگا میکنی زبون وا کردم
_اره.. دارم دشمن خونیمو نگا میکنم.. کسی که موجب بدبختایمه کسی که باعث شد بابام بمیره
_چیی
+ههه.. خنده تمسخر.. یعنی تو نمیدونی من کیم اوکی بزار معرفی کنم خودمو(سالم ولی خلم بد.. لاتی ولی مودب😅) من دختر کیم جانگ ایلم همونادم وفاداری که بخاطر تو مرد
یونگی ویو
پس میدونه من کیم
_خب؟
+خیلی اشغالو پس فترتی.. اگه بابامو بخاطر تو جونشو فذثدانکرده بود من الان یه خدمتکار نبودم تو یه اتاقی که از اشغال دونی بدتره زندگی نمیکردم آنا و چانگ نمیتونستن اموالمو از دستم دربیارن و منو مثله یه شیع به تو بفروشن.. ات اخرشو باداد گفتو چشاش اشکی شد..
اولین بارم بود که گریه ات رو میدیم چستی درشتش حتی با وجود اشکم زیبا بودن.. همینجور پوکر وابساده بودم
+تو اون مهمونی فاکی اون همه خدمتکار بهتر از منبود.. چرا منو انتخاب کردی.. میدونم به خاطر کار نبود.. انتخابم کردی که عذابم بدیی.. چراا..
_میخوای بدونی؟.. باشه بت میگم
به طرف هانیول چرخیدم که دیدم داره با تعجب نگامو مبکنه تفنگمو دراوردمو ساق پاشو نشونه گرفتمو تیر زدم
هانیول: اححححححح.. اهههه
_بزار اول تنبیهتون تموم شه بعد از موهای هانیول گرفتو کشیدشون
_میدونی چیه میخوام زجر کش شی
رفت دوتا شمع اورد رو زانو ها هانیول گذتشتو روشنشون کرد بعد با یه شلاق رو پاهای هانیول ضربه میزد وقتی هانیول پاهاشو از درد تکون میداد پارافینای اب شده رو زانو هاش میریخت
صدای التماسو جیغای هانیول همه جای زیر زمینو پر کرده بود ولی من نمیترسیدم نمیدونم چرا. ولی الان دوست داشتم جای یونگی باشم و جای هانیول آنا باشه میخواستم ازش. ن انتقاممو بگیرم
خمسو زکات یادتا نرود🕋🕌🕌🕌📿📿
۷.۲k
۰۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.