تقلب
تقلب
#تکپارتی
sh1
ات ویو
با استرس داشتم به ورقه امتحانی نگا میکردم هیچی نخونده بودم امیدم به لیا بود که بهم برسونه اما استاد جامونو عوض کرد حالا من برد گذاشت تو ردیفای اول از استرس عرق سرد کرده بودمو چشتمو بسته بودمو زیر لب دعا میکردم که صدایی از پشت سرم توجهمو جلب کرد
_فک نکنم با دعا کردن ورقت پرشه
+ها؟
میخواستم برگردم عقبو نگا کنم که با دستش مانع چرخش سرم شد و اروم و عصبی لب زد
_چیکار میکنی؟ میخوای استاد گیرمون بندازه؟
ورقه ای از پشت میز زیر پام انداخت و اروم گفت
_همه جوابارو نوشتم توش بردارو بنویس ورقتو...تا نیم ساعته دیگه رو پشت بوم میبینمت.... اگه نیای به استاد میگم که با تقلب ورقتو نوشتی..هه.. پوزخند..
نمیدونستم چیکارم داره و اصن نمیدونستم این شخص یا بهتره بگم این پسره که بهم تقلب رسونده کیه؟.. صداش اشنا نمیزدبا صدای به عقب کشیده شدن یکی از صندلی های ردیف پشتم فهمیدم که اون پسره میخواد بره زود سرمو بلند کردمو به پسره چشم دوختم از پشت سرش نتونستم بشناسکش تا اینکه به در کلاس رسید وقتی میخواست بره بیرون برگشتو نگام کرد وایییی جئون جانگکوک این پسر که اصن اهل درس خوندن نبود چطور بهم تقلب رسوند ولی ناچار بودم بهش اعتماد کنم اگه اون پارتیه فاکی دیشب نبود الان درسمو خونده بودم اگه این امتحانمو هم خوب ندم این ترمو میفتم....
زود برقه تقلبو برداشتمو امتحانو نوشتم و از کلاس رفتم بیرون تو راهرو به دیوار تکیه دادمو یه نفس عمیقی کشیدم با اکو شدن حرف جئون دوباره استرس گرفتم
_رو پشت بوم میبینمت
ابن پسر از بچه های شلوغ مدرسه بود ازش میترسیدم دختر باز نبود وای قلدر چراا وای باید نیرفتم اگه نمیرفتم لوم میداد
به سمت راه پله ای که اخرش به پشت بوم خط میشد حرکت کردم به در رسیدم.. درو وا کردمو جونگ کوکو دیدم که پاهاشو از پشت بوم اویزون کرده چند قدمی رفتم جلو...
قرار بود تکپارتی شه سه شانی شد
لایک؟
#تکپارتی
sh1
ات ویو
با استرس داشتم به ورقه امتحانی نگا میکردم هیچی نخونده بودم امیدم به لیا بود که بهم برسونه اما استاد جامونو عوض کرد حالا من برد گذاشت تو ردیفای اول از استرس عرق سرد کرده بودمو چشتمو بسته بودمو زیر لب دعا میکردم که صدایی از پشت سرم توجهمو جلب کرد
_فک نکنم با دعا کردن ورقت پرشه
+ها؟
میخواستم برگردم عقبو نگا کنم که با دستش مانع چرخش سرم شد و اروم و عصبی لب زد
_چیکار میکنی؟ میخوای استاد گیرمون بندازه؟
ورقه ای از پشت میز زیر پام انداخت و اروم گفت
_همه جوابارو نوشتم توش بردارو بنویس ورقتو...تا نیم ساعته دیگه رو پشت بوم میبینمت.... اگه نیای به استاد میگم که با تقلب ورقتو نوشتی..هه.. پوزخند..
نمیدونستم چیکارم داره و اصن نمیدونستم این شخص یا بهتره بگم این پسره که بهم تقلب رسونده کیه؟.. صداش اشنا نمیزدبا صدای به عقب کشیده شدن یکی از صندلی های ردیف پشتم فهمیدم که اون پسره میخواد بره زود سرمو بلند کردمو به پسره چشم دوختم از پشت سرش نتونستم بشناسکش تا اینکه به در کلاس رسید وقتی میخواست بره بیرون برگشتو نگام کرد وایییی جئون جانگکوک این پسر که اصن اهل درس خوندن نبود چطور بهم تقلب رسوند ولی ناچار بودم بهش اعتماد کنم اگه اون پارتیه فاکی دیشب نبود الان درسمو خونده بودم اگه این امتحانمو هم خوب ندم این ترمو میفتم....
زود برقه تقلبو برداشتمو امتحانو نوشتم و از کلاس رفتم بیرون تو راهرو به دیوار تکیه دادمو یه نفس عمیقی کشیدم با اکو شدن حرف جئون دوباره استرس گرفتم
_رو پشت بوم میبینمت
ابن پسر از بچه های شلوغ مدرسه بود ازش میترسیدم دختر باز نبود وای قلدر چراا وای باید نیرفتم اگه نمیرفتم لوم میداد
به سمت راه پله ای که اخرش به پشت بوم خط میشد حرکت کردم به در رسیدم.. درو وا کردمو جونگ کوکو دیدم که پاهاشو از پشت بوم اویزون کرده چند قدمی رفتم جلو...
قرار بود تکپارتی شه سه شانی شد
لایک؟
۱۵.۰k
۱۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.