"عشق آغشته به خون "
"عشق آغشته به خون "
P¹⁹
*_*
_____
تهیونگ:کافیه!!
کنارم ايستاد و دستش رو روی شونهام گذاشت و منو به خودش نزدیک کرد.
تهیونگ:دیگه نمیخوام حتی یه کلمه درمورد رابطه منو جینآئه بیشنوم..
ملکه:داری چی کار میکنی؟
تهیونگ:دارم جرئت اینو پیدا میکنم تا جلو همه بگم عاشق جینآئهم.
ملکه:این امکان نداره..تو نمیتونی اینجوری جلو من بایستی و بگی یه خدمتکار رو دوس داری
تهیونگ:مگه عشق ثروت میخواد..مگه میخواد یه شاهزاده یا اشراف زاده رو پیدا کنه تا عاشقش بشه..این قلب میتونه همه رو دوس داشته باشه اما عاشق یکی میشه..و واسه عاشق مهم نیس که کیو دوس داره حتی یه خلافکار..
آیماه:داری چی کار میکنی تهیونگ!!داری میگی منو رد میکنی.
تهیونگ:اینو خیلی قبل بهت گفتم..مگه تو شنیدی..اون تویی که به من چسبیدی..نه من..
ملکه:دوس داشتنی وجود نداره..این عشق نیست
تهیونگ:پس چیه مامان!!عشق نیس پس چیه تو بهم بگو تا بدونم؟
ملکه:تو.. تو فقط...نمیدونم..این..فقط حس مسئولیت نسبت به یه یتیمه
تهیونگ:میدونی چرا اینجوری میگی..چون تو عاشق بابام نیستی و بابامم عاشق تو نیست شما با عشق ازدواج نکردین که بدونین عشق چیست.
ملکه:داری منو تحقیر میکنی..مامانت رو!
تهیونگ:چرا نمیخواین حقیقت رو بدونین..یعنی اینقدر تلخه که طاقت شنیدنش رو ندارین..
آیماه:تهیونگ به خود بیا..داری چیکار میکنی..واقعا بابت این رفتارت پشیمون میشی
تهیونگ:من الانم پشیمونم..که چرا زودتر از این جرئت گفتنش رو نکردم.
ملکه:اشتباه میکنی تهیونگ،اگه بابات بدونه..هردوتون رو میکشه
تهیونگ:چه خوب..شاید زندگی بعدی یه فرد معمولی باشم با یه زندگی معمولی،کنار جینآئه
ملکه:یعنی اینه..همون چیزی که میخوای
تهیونگ:حرف آخرم..من با جینآئه میمونم..حتی اگه تو و بابا سرراهم باشین.
ملکه:درمورد این موضوع به هیچکس هيچی نمیگم..چون میخوام قبل اینکه آبروت بره بدونی که اشتباه کردی و پشیمون شی..
تهیونگ:اشکال نداره..شاید بخوام خودم به همه بگم.
بدون شنیدین جواب از طرف ملکه دستم رو کشید و اتاق رو ترک کردیم.
چسبوندیم به دیوار راهرو ونزدیکم شد..
لباش رو آروم آروم نزدیک آورد و روی لبم گذاشت..شوکه شده بودم و نمیتونستم کاری کنم..انگار بدنم برا اولین بار تو زندگی میخواست خودش رو دست کسی بسپاره.
لباش رو از روی لبم جدا کرد و پیشونیش رو روی پیشونیم گذاشت و با چشمای کشیده مشکی رنگش خیره شد به چشمام
تهیونگ:نظرم عوض شد..الان قهوهای رو بیشتر دوس دارم..مث رنگ چشمای تو.
جینآئه:تهیونگ!!(آروم)
تهیونگ:بهم بگو تا ابد باهم میمونیم؟؟فقط یبار بگو حق شنیدن این جمله رو دارم..میتونم واسه تو مث الان جلو همه وایسم..اما فقط به وجود تو به کنارم نیاز دارم.
جینآئه:یعنی واقعا میخوای؟
تهیونگ:میخوام.
جینآئه:پس همیشه کنارت میمونم..تا ابد.
تهیونگ:بلاخره،،،،، تونستم بیشنوم..واسه شنیدنش خیلی سختی هارو تحمل کردم..اما ارزشش رو داشت...ممنونم که گذاشتی.
جینآئه:اما این به قیمت جونمونه
تهیونگ:تو راه عشق..باید بمیری و زنده بشی..و من حاظرم جونم رو واسه داشتن تو بدم
جینآئه:منم..منم تهیونگ
دستاش رو دوری تنم حلقه کرد و محکم به آغوش گرفتیم..
تهیونگ:عاشقتم
غلط املایی بود معذرت 💫💖
نظرتون ؟؟؟___???
نمیخوای نظرت رو بگی؟
حمایتتتتتت¡•¡
P¹⁹
*_*
_____
تهیونگ:کافیه!!
کنارم ايستاد و دستش رو روی شونهام گذاشت و منو به خودش نزدیک کرد.
تهیونگ:دیگه نمیخوام حتی یه کلمه درمورد رابطه منو جینآئه بیشنوم..
ملکه:داری چی کار میکنی؟
تهیونگ:دارم جرئت اینو پیدا میکنم تا جلو همه بگم عاشق جینآئهم.
ملکه:این امکان نداره..تو نمیتونی اینجوری جلو من بایستی و بگی یه خدمتکار رو دوس داری
تهیونگ:مگه عشق ثروت میخواد..مگه میخواد یه شاهزاده یا اشراف زاده رو پیدا کنه تا عاشقش بشه..این قلب میتونه همه رو دوس داشته باشه اما عاشق یکی میشه..و واسه عاشق مهم نیس که کیو دوس داره حتی یه خلافکار..
آیماه:داری چی کار میکنی تهیونگ!!داری میگی منو رد میکنی.
تهیونگ:اینو خیلی قبل بهت گفتم..مگه تو شنیدی..اون تویی که به من چسبیدی..نه من..
ملکه:دوس داشتنی وجود نداره..این عشق نیست
تهیونگ:پس چیه مامان!!عشق نیس پس چیه تو بهم بگو تا بدونم؟
ملکه:تو.. تو فقط...نمیدونم..این..فقط حس مسئولیت نسبت به یه یتیمه
تهیونگ:میدونی چرا اینجوری میگی..چون تو عاشق بابام نیستی و بابامم عاشق تو نیست شما با عشق ازدواج نکردین که بدونین عشق چیست.
ملکه:داری منو تحقیر میکنی..مامانت رو!
تهیونگ:چرا نمیخواین حقیقت رو بدونین..یعنی اینقدر تلخه که طاقت شنیدنش رو ندارین..
آیماه:تهیونگ به خود بیا..داری چیکار میکنی..واقعا بابت این رفتارت پشیمون میشی
تهیونگ:من الانم پشیمونم..که چرا زودتر از این جرئت گفتنش رو نکردم.
ملکه:اشتباه میکنی تهیونگ،اگه بابات بدونه..هردوتون رو میکشه
تهیونگ:چه خوب..شاید زندگی بعدی یه فرد معمولی باشم با یه زندگی معمولی،کنار جینآئه
ملکه:یعنی اینه..همون چیزی که میخوای
تهیونگ:حرف آخرم..من با جینآئه میمونم..حتی اگه تو و بابا سرراهم باشین.
ملکه:درمورد این موضوع به هیچکس هيچی نمیگم..چون میخوام قبل اینکه آبروت بره بدونی که اشتباه کردی و پشیمون شی..
تهیونگ:اشکال نداره..شاید بخوام خودم به همه بگم.
بدون شنیدین جواب از طرف ملکه دستم رو کشید و اتاق رو ترک کردیم.
چسبوندیم به دیوار راهرو ونزدیکم شد..
لباش رو آروم آروم نزدیک آورد و روی لبم گذاشت..شوکه شده بودم و نمیتونستم کاری کنم..انگار بدنم برا اولین بار تو زندگی میخواست خودش رو دست کسی بسپاره.
لباش رو از روی لبم جدا کرد و پیشونیش رو روی پیشونیم گذاشت و با چشمای کشیده مشکی رنگش خیره شد به چشمام
تهیونگ:نظرم عوض شد..الان قهوهای رو بیشتر دوس دارم..مث رنگ چشمای تو.
جینآئه:تهیونگ!!(آروم)
تهیونگ:بهم بگو تا ابد باهم میمونیم؟؟فقط یبار بگو حق شنیدن این جمله رو دارم..میتونم واسه تو مث الان جلو همه وایسم..اما فقط به وجود تو به کنارم نیاز دارم.
جینآئه:یعنی واقعا میخوای؟
تهیونگ:میخوام.
جینآئه:پس همیشه کنارت میمونم..تا ابد.
تهیونگ:بلاخره،،،،، تونستم بیشنوم..واسه شنیدنش خیلی سختی هارو تحمل کردم..اما ارزشش رو داشت...ممنونم که گذاشتی.
جینآئه:اما این به قیمت جونمونه
تهیونگ:تو راه عشق..باید بمیری و زنده بشی..و من حاظرم جونم رو واسه داشتن تو بدم
جینآئه:منم..منم تهیونگ
دستاش رو دوری تنم حلقه کرد و محکم به آغوش گرفتیم..
تهیونگ:عاشقتم
غلط املایی بود معذرت 💫💖
نظرتون ؟؟؟___???
نمیخوای نظرت رو بگی؟
حمایتتتتتت¡•¡
۱۴.۰k
۳۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.