پارت ۶
پارت ۶
_اما و اگر نداریم
حرصی نفسمو بیرون دادم و بدون توجت بهش سمت در رفتم که گفت
_بری بیرون دیگه برگشتی وجود نداره
هوف کلافه ای کشیدم و برگشتم سمتش
+اما ارباب من به یکی از دوستام قول دادم
نگاهی بهم انداخت
_دختر یا پسر؟
سوالی نگاش کردم که ساکت شد
+دختره حالا میتونم برم
حرفی نزد از کنارم رد شد و از عمارت رفت بیرون
اوفف بخیر گذشت
از عمارت خارج شدم و تاکسی گرفتم
۱٠ مین بعد رسیدم
یورا نشسته بود و منتظر من بود منم رفتم جلوش ایستادم
+سلامممم
بلند شد و محکم بغلم کرد
یورا: دلم برات تنگ شده بود عوضی
+منم دلم تنگ شده بود
نشستیم و قهوه سفارش دادیم
و بعد باهم رفتیمو کلی گشتیم و خرید کردیم
به ساعت نگا کردم شت دیرم شده
چقدر زمان زود گذشت
+ یورا من دیگه باید برم
یورا: باشه باز همو میبینیم دیگه؟
+اره اره
بغلش کردم و و خدافظی کردیم
و سریع تاکسی گرفتمو رفتم عمارت
وقتی وارد عمارت شدم ماشینشو دیدم
سولی: کجایی تو دختر میدونی چقدر ارباب عصبیه که نگو
+بدبخت شدم نه؟
سولی: با دستت قبر خودتو کندی میگی بدبخت شدم؟ کاریت نداشته باشه که باید میدونم
اروم رفتم دیدم رو کاناپه نشسته آروم میخواستم برم اتاقم که با صداش متوقف شدم
_کجا بودی تا این ساعت؟ مگه نگفتم باید قبل از من خونه باشی؟ هوم؟ از یک ساعت پریدی چهار ساعت چه تنبیهی برات درنظر بگیرم هوم؟
از جاش بلند شد و اومد رو به روم وایساد آب دهنم قورت دادم و تته پته کنان گفتم
+ ا... ارباب.... م... من... من معذرت... م...می خوام تایم از دستم رفت
_تنبیهت هنوز سر جاشه با معذرت خواهی هیچی حل نمیشه و بهت آسون نمیگیرم
خانم جانگ
از مچ دستم گرفت و کشوند سمت پله ها
..............
پارت بعد اسماته بزارم؟
لایک یادتون نره😘❤
_اما و اگر نداریم
حرصی نفسمو بیرون دادم و بدون توجت بهش سمت در رفتم که گفت
_بری بیرون دیگه برگشتی وجود نداره
هوف کلافه ای کشیدم و برگشتم سمتش
+اما ارباب من به یکی از دوستام قول دادم
نگاهی بهم انداخت
_دختر یا پسر؟
سوالی نگاش کردم که ساکت شد
+دختره حالا میتونم برم
حرفی نزد از کنارم رد شد و از عمارت رفت بیرون
اوفف بخیر گذشت
از عمارت خارج شدم و تاکسی گرفتم
۱٠ مین بعد رسیدم
یورا نشسته بود و منتظر من بود منم رفتم جلوش ایستادم
+سلامممم
بلند شد و محکم بغلم کرد
یورا: دلم برات تنگ شده بود عوضی
+منم دلم تنگ شده بود
نشستیم و قهوه سفارش دادیم
و بعد باهم رفتیمو کلی گشتیم و خرید کردیم
به ساعت نگا کردم شت دیرم شده
چقدر زمان زود گذشت
+ یورا من دیگه باید برم
یورا: باشه باز همو میبینیم دیگه؟
+اره اره
بغلش کردم و و خدافظی کردیم
و سریع تاکسی گرفتمو رفتم عمارت
وقتی وارد عمارت شدم ماشینشو دیدم
سولی: کجایی تو دختر میدونی چقدر ارباب عصبیه که نگو
+بدبخت شدم نه؟
سولی: با دستت قبر خودتو کندی میگی بدبخت شدم؟ کاریت نداشته باشه که باید میدونم
اروم رفتم دیدم رو کاناپه نشسته آروم میخواستم برم اتاقم که با صداش متوقف شدم
_کجا بودی تا این ساعت؟ مگه نگفتم باید قبل از من خونه باشی؟ هوم؟ از یک ساعت پریدی چهار ساعت چه تنبیهی برات درنظر بگیرم هوم؟
از جاش بلند شد و اومد رو به روم وایساد آب دهنم قورت دادم و تته پته کنان گفتم
+ ا... ارباب.... م... من... من معذرت... م...می خوام تایم از دستم رفت
_تنبیهت هنوز سر جاشه با معذرت خواهی هیچی حل نمیشه و بهت آسون نمیگیرم
خانم جانگ
از مچ دستم گرفت و کشوند سمت پله ها
..............
پارت بعد اسماته بزارم؟
لایک یادتون نره😘❤
۹.۶k
۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.