مقصد نامعلوم
مقصد نامعلوم
پارت۳۴
ارسلان:چتونه(بابغض)
مهشاد:چرا لباسات خونیه
ارسلان:حوصله ندارم چیزی بگم(بابغض)
رومینا:خر نشو بگو
ارسلان:جریانو تعریف کردم(با بغض)
مهشاد:اخه چرا اینجوری شد (با گریه)
ارسلان:اون که الان داره رو تخت بیمارستان جون میده دیانای منه اون فرزاد بیشرف رو زنده زنده آتیش میزنم(با گریه)
مهراب:مگه نگفتم بهت سر از خود کاری نکن قبلش بگو بهم(با داد)
مهشاد:جیغغغغغغغغغ
دیانا تپش قلبش صفر شد
ارسلان:چیییییی
رومینا:وای نه نه نه(با بغض)
عسل:واییییییییییی خدا دیانا رو برگردون
ارسلان:پام شل شد نمیتونستم وایسم همونجوری افتادم زمین
بعد از چند ساعت دکتر از اتاق امد بیرون
ارسلان:آقای دکتر چیشد
دکتر:.....
(سلام سلام امدم وسط پارت باهاتون حرف بزنم پارت تموم نشده ولی از اونجایی که خیلی خوشحال میشید و قربون صدقم میرید بخاطر اینکه اینجای پارت حرف زدم امدم یه سلام کنم و اینکه اگه حرفای منو نخونی دکتر چیز خوبی نمیگه)
دکتر:متاسفانه........
(پارت بعد رو بدم؟)
پارت۳۴
ارسلان:چتونه(بابغض)
مهشاد:چرا لباسات خونیه
ارسلان:حوصله ندارم چیزی بگم(بابغض)
رومینا:خر نشو بگو
ارسلان:جریانو تعریف کردم(با بغض)
مهشاد:اخه چرا اینجوری شد (با گریه)
ارسلان:اون که الان داره رو تخت بیمارستان جون میده دیانای منه اون فرزاد بیشرف رو زنده زنده آتیش میزنم(با گریه)
مهراب:مگه نگفتم بهت سر از خود کاری نکن قبلش بگو بهم(با داد)
مهشاد:جیغغغغغغغغغ
دیانا تپش قلبش صفر شد
ارسلان:چیییییی
رومینا:وای نه نه نه(با بغض)
عسل:واییییییییییی خدا دیانا رو برگردون
ارسلان:پام شل شد نمیتونستم وایسم همونجوری افتادم زمین
بعد از چند ساعت دکتر از اتاق امد بیرون
ارسلان:آقای دکتر چیشد
دکتر:.....
(سلام سلام امدم وسط پارت باهاتون حرف بزنم پارت تموم نشده ولی از اونجایی که خیلی خوشحال میشید و قربون صدقم میرید بخاطر اینکه اینجای پارت حرف زدم امدم یه سلام کنم و اینکه اگه حرفای منو نخونی دکتر چیز خوبی نمیگه)
دکتر:متاسفانه........
(پارت بعد رو بدم؟)
۲.۵k
۲۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.