Season Nightmare of Love

Season✨️2 _ Nightmare of Love💖✨️
Part 104



خوش شانس بودم که آرایش روی پوستم اجازه دیده شدن پریده گی رنگم رو نمی‌داد و فقط خیلی بیش از حد گرمم بود به زور خودم رو نگه داشته بودم که جلو اومدن و شروع کردن به براپا کردن عروسی انقدر حالم بد بود که نفهمیدم چی شد و کیا هستن فقط دعا دعا میکردم تا پایانش حال بد نشه...سر درد بدی داشتم و بدنم داغ کرده بود و کم‌کم چشمام سیاهی میرفت ولی جلوی خودم رو گرفتم...بالاخره بعد از مدتی تموم شد هنوز اون کلاه سنگین روی سرم بود دست جیمین رو گرفتم کمی که با هم از مهمونی دور شدیم تنها چیزی که یادم اومد صدای کمک خواستن جیمین بود و بعدش دیگه سیاهی مطلق...
جیمین ویو
از اول معلوم بود حالش خوب نیست ولی وانمود می‌کرد حالش خوبه توی مهمونی متوجه حال بدش شدم متوجه رنگ پریدش و عرق و داغی بدنش ولی به روی خودش نمی آورد تا آخر مراسم به زور خودش رو نگه داشت و من این موضوع رو فهمیدم وقتی مراسم تموم شد کمی که از مهمون ها دور شدیم یهو بیهوش شد سریع گرفتمش ولی بیهوش بود
جیمین: سویون....سویون...سویون عزیزم...سویون قشنگم چشماتو باز کن
وقتی دیدم فایده ای نداره بغلش کردم....ولی..چقدر سنگین بود حدس زدم مال لباس و کلاهش باشه سریع بردمش اتاق و به یونگی گفتم پزشک رو خبر کنه...کمی بعد پزشک وارد اتاق شد...و بعد از گرفتن نبض سویون یه نگاه به لباسش کرد و گفت
پزشک: سرورم سریع این لباس رو از تنش در بیارید
جیمین ویو
وقتی این حرفو زد حدث زده بودم که به خواطر لباسش بود و درست بود..همه رو از اتاق بیرون کردم....و شروع کردم به در آوردن لباس درست بود اون لباس واقعا سنگین بود برای من که مرد بودم سنگین بود دیگه چه برسه به این دختر ناز و ضعیف...وقتی لباسش رو عوض کردم بلند داد زدم
جیمین: میتونید بیاید داخل
پزشک وارد اتاق شد و دوباره معاینه رو شروع کرد
جیمین:خوب حالش چطوره؟
پزشک:حال بانو خوبه سرورم فقط ایشون مريض شدن و بدنشون ضعیف شده و دلیل از حال رفتنشون هم این بوده که لباسی که تنشون بوده در این شرایط خیلی برای بانو قیر قابل تحمل‌ بوده...



....
ادامه دارد....
دیدگاه ها (۰)

Season✨️2 _ Nightmare of Love💖✨️Part 105جیمین: هوفففف...کی ب...

حالا منظورش رو فهمیدم:)

Season✨️2 _ Nightmare of Love💖✨️Part 103جیمین: عه پس تازه گی...

Season✨️2 _ Nightmare of Love💖✨️Part 102سویون کمی با ملکه تو...

عشق_دیوونه_منPart_۲یه سمت اتاقم رفتمودروپشت سرم بستم،خودمورو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط