Season Nightmare of Love
Season✨️2 _ Nightmare of Love💖✨️
Part 102
سویون کمی با ملکه توی سالن موندن ولی چندی بعد از هم جدا شدن و ملکه به طرف اتاقش برای تصمیم گیری مراسم و سویون که کاری نداشت رفت سراغ سیسو
سویون: زندگی تو قصر خیلی سخته
سیسو: وای بانوی من شما کی اومدید؟
سویون: همین الان...
سیسو: ببخشید اصلا ندیدمتون
سویون: اشکالی نداره...خوب داشتم میگفتم زندگی تو قصر خیلی کار سختیه
سیسو: از چه نظر بانوی من؟
سویون: همه چی...اینجا دیگه نمیتونم شیطونی کنم
یونگی: حقته...
جیمین: عه چیکارش داری...یه ده دقیقه خفه شو
سویون و سیسو هر دو به طرف جیمین و یونگی که معلوم نبود و کی و از کجا پیداشون شد و مثل چی افتاده بودن به جون هم نگاه میکردن...
یونگی: به تو چه دوست دارم
سویون: باز شما دوتا....
جیمین: عه وا سلام خوشگل من...چطوری نفسم؟
سویون: عالی شما چطوری؟
جیمین: مگه میشه تو رو ببینم و حالم بد باشه؟
یونگی: میشه جفتتون خفه شید؟
جیمین و سویون: نه
سویون: تو باز خودت رو انداختی وسط؟
جیمین: گند میزنی تو حال
یونگی: عزیزم این عشق بازیا مال وقتیه که تنهایید نه وقتی من و سیسو اینجا هستیم ( لبخند و چشمک به سیسو)
سیسو کمی خجالت میکشه و سرش رو میندازه پایین و آروم با ناز میگه
سیسو: ایشون درست میگن
سویون: اووووووو
جیمین: مثل این که اینجا خبراییه...
سویون: مثل این که دونفر خیلی عاشقن
یونگی: ساکت شید....
جیمین: چیه هیونگ؟...چرا عصبی میشی
یونگی: چون دارید حرف مفت میزنید
سویون:عصبی نشو پیشی پیر میشی
سیسو: بانوی من
سویون: عههههههه از کی تا حالا پشت اونو میگیری؟
جیمین: ضایع های بدبخت...سویون عشقم بیا بریم این دو کفتر عاشق رو تنها بزاریم
سویون: بریم
سویون و جیمین رفتن سیسو از خجالت سرش رو انداخت پایین
سیسو: خوب
یونگی: خوب؟...
سیسو: چیکار کنیم؟
یونگی: نمیدانم.....عاممممم....بیا یه کم قدم بزنیم
جیمین و سویون کل مدت پشت دیوار ایستاده بودن و به حرف اون دوتا گوش میکردن
سویون: دیدی
جیمین: معلومه....میدونستم
سویون: معلوم بود...
جیمین: از کی تا حالا؟
سویون: جدیدنا...
.....
ادامه دارد....
....
اینم سه پارت لذت ببرید کیوتااااا💖💫
راستی خاستم بگم که پیج دومم مال دوستمه همون که در نبودم بود اگه میخواید بهش چیزی بگید اونجا پیام بدید🙂↔️😉
شرایطططططط💖💫
۲۵ لایک ❤️
۲۵ کامنت💌
۴ تا فالور 👥️
یوهووو💫💖
Part 102
سویون کمی با ملکه توی سالن موندن ولی چندی بعد از هم جدا شدن و ملکه به طرف اتاقش برای تصمیم گیری مراسم و سویون که کاری نداشت رفت سراغ سیسو
سویون: زندگی تو قصر خیلی سخته
سیسو: وای بانوی من شما کی اومدید؟
سویون: همین الان...
سیسو: ببخشید اصلا ندیدمتون
سویون: اشکالی نداره...خوب داشتم میگفتم زندگی تو قصر خیلی کار سختیه
سیسو: از چه نظر بانوی من؟
سویون: همه چی...اینجا دیگه نمیتونم شیطونی کنم
یونگی: حقته...
جیمین: عه چیکارش داری...یه ده دقیقه خفه شو
سویون و سیسو هر دو به طرف جیمین و یونگی که معلوم نبود و کی و از کجا پیداشون شد و مثل چی افتاده بودن به جون هم نگاه میکردن...
یونگی: به تو چه دوست دارم
سویون: باز شما دوتا....
جیمین: عه وا سلام خوشگل من...چطوری نفسم؟
سویون: عالی شما چطوری؟
جیمین: مگه میشه تو رو ببینم و حالم بد باشه؟
یونگی: میشه جفتتون خفه شید؟
جیمین و سویون: نه
سویون: تو باز خودت رو انداختی وسط؟
جیمین: گند میزنی تو حال
یونگی: عزیزم این عشق بازیا مال وقتیه که تنهایید نه وقتی من و سیسو اینجا هستیم ( لبخند و چشمک به سیسو)
سیسو کمی خجالت میکشه و سرش رو میندازه پایین و آروم با ناز میگه
سیسو: ایشون درست میگن
سویون: اووووووو
جیمین: مثل این که اینجا خبراییه...
سویون: مثل این که دونفر خیلی عاشقن
یونگی: ساکت شید....
جیمین: چیه هیونگ؟...چرا عصبی میشی
یونگی: چون دارید حرف مفت میزنید
سویون:عصبی نشو پیشی پیر میشی
سیسو: بانوی من
سویون: عههههههه از کی تا حالا پشت اونو میگیری؟
جیمین: ضایع های بدبخت...سویون عشقم بیا بریم این دو کفتر عاشق رو تنها بزاریم
سویون: بریم
سویون و جیمین رفتن سیسو از خجالت سرش رو انداخت پایین
سیسو: خوب
یونگی: خوب؟...
سیسو: چیکار کنیم؟
یونگی: نمیدانم.....عاممممم....بیا یه کم قدم بزنیم
جیمین و سویون کل مدت پشت دیوار ایستاده بودن و به حرف اون دوتا گوش میکردن
سویون: دیدی
جیمین: معلومه....میدونستم
سویون: معلوم بود...
جیمین: از کی تا حالا؟
سویون: جدیدنا...
.....
ادامه دارد....
....
اینم سه پارت لذت ببرید کیوتااااا💖💫
راستی خاستم بگم که پیج دومم مال دوستمه همون که در نبودم بود اگه میخواید بهش چیزی بگید اونجا پیام بدید🙂↔️😉
شرایطططططط💖💫
۲۵ لایک ❤️
۲۵ کامنت💌
۴ تا فالور 👥️
یوهووو💫💖
- ۸.۴k
- ۱۹ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط