پارت

پارت3
امروز از یور خدمتکارم خواستم بریم بیرون از عمارت یور با مکس کردن گفت باشه اما بانو باید زود برگردیم که گفتم باشه رفتیم بیرون که یور گفت اینجا جنگل هست و امارت علاحضرت امپراطور و پرنس ها کمی جلوتر هست و شما نباید به آنجا بروید با خودم گفتم چرا من رو از خودشون دور کردن سرگرم بازی شدم اصلا حواسم به زمان و مکان نبود تا به خودم اومدم شب شده بود و نمی دونستم کجام خیلی ترسیده بودم که به بالا سرم نگاه کردم و گریم گرفت
زمان گم شدن پرنسس آی در قصر.......
یور: پرنسس......پرنسس........
املیکو ت تو پرنسس رو ندیدی
املیکو: نه چطور
یور: برده بودمشون بیرون که یهو غیبشون زد
املیکو: وای بریم به امپراطور خبر بدیم سرباز برای گشت بفرستن
یور: باشه
نارو: داشتم به کار ها رسیدگی میکردم که یه خدمتکار از عمارت آی اومد و گفت آی گمشده که به مشاورم گفتم چند سرباز بفرست و بهشون بگو پیداش نکردن نیان و کل مدت تو کل اتاق کارم رو با استرس راه رفتم اگه اتفاقی براش بیوفته چی کل مردم تو خطر می افتن
(نویسنده: -_- وا
نارو:چیه
نویسنده: یعنی چون عروس ماه هست نگرانش هستی
نارو:=_=)
تقریبا از نگرانی مرده بودم که هاکو و نارو وارد اتاق شدن و گفتن پدر اتفاقی افتاده گفتم نه برگردین به اتاقتون
آی: هوا سرد بود و من لباس کمی پوشیده بودم چیکار کنم و گفتم ماه تو میتونی کمکم کنی اینو گفتم و خوابم برد......
#تابع_قوانین_اسلام
#انیمه#مانگا#کمیک#رومان#ژانر_درام
#فانتزی#سریال#میکس#تناسخ#پیج_رومان
#سایکو_نو_سوتوکا#ساکورا_اسکول#داستان_جالب
دیدگاه ها (۰)

پارت4نارو: تقریبا یک ساعت بود که خدمتکار خبر آورد آی گمشده و...

پارت1اسم من چیه من کی هستم وقتی به هوش اومدم تو یه خرابه و ب...

پارت2(نویسنده: امپراطور نام: نارو تسوکی سن: 30 مو های قرمز و...

پارت1اسم من آی تسوکی هست که اگه به ژاپنی ترجمه اش کنی میشه ع...

پارت هشتم رمان عشق اجباری

Forest Vampire 2 (. Bloody Return)خون آشام جنگل 2 (بازگشت خو...

عروس مافیا part 6که یهو ماشین ایستاد پیاده شدیم چمدونم از صن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط