پارت

پارت4
نارو: تقریبا یک ساعت بود که خدمتکار خبر آورد آی گمشده و من خیلی سردرگم و نگران بودم اگه حیوانات وحشی بهش حمله کنن چی هاکو و هارو همش میومدن و میپرسیدن چه اتفاقی افتاده ولی منم نمیدونستم چی بگم ‌پسرا رو نشوندم کنارم و گفتم خواهر کوچیکتر تون که گفتن اتفاقی براش افتاده که گفتم گمشده گفتن کی گفتم تازه یه ساعت پیش به من خبر دادن ولی نمیدونم کی گمشده سرباز ها رو برای پیدا کردنش فرستادم ولی گفتن ولی چی پدر گفتم هنوز خبری نیست شما باید به اتاقتون و نگران نباشید و پسرا بدون هیچ کلمه ای اتاق رو ترک کردن
آی: چشمام رو باز کردم و به ماه نگاه کردم هیچ اتفاقی نیوفتاده بود یعنی ماه به همسر خودش بی اعتنایی می‌کنه یه هوفی کشیدم و بلند شدم و گفتم اگه اینجا بشینم فقط خسته میشم اصلا یادم نمیومد از کدوم طرف اومدم اینجا و دستم رو زدم به سرم از بس که فراموش کارم و از این میترسم که طعمه حیوانات بشم و یا از گشنگی و تشنگی تلف بشم حداقل یه رودخونه پیدا کنم اصلا نمیدونستم کجا میرم و فقط راه میرفتم که گفتم فایده نداره و نشستم و روی زمین دراز کشیدم و به آسمان نگاه کردم و چشمام رو بستم و دوباره یه خمیازه کشیدم با سرما و ترس کنار درخت خوابم برد (): ......
#تابع_قوانین_اسلام
#انیمه#مانگا#کمیک#رومان#ژانر_درام
#فانتزی#سریال#میکس#تناسخ#پیج_رومان
#سایکو_نو_سوتوکا#ساکورا_اسکول#داستان_جالب
دیدگاه ها (۰)

پارت1اسم من چیه من کی هستم وقتی به هوش اومدم تو یه خرابه و ب...

پارت2 مرده شمشیر رو گرفت تو دستش و در خونه رو با لگد باز کرد...

پارت3 امروز از یور خدمتکارم خواستم بریم بیرون از عمارت یور ب...

پارت2(نویسنده: امپراطور نام: نارو تسوکی سن: 30 مو های قرمز و...

وسط یه بازار شلوغ خیلی اتفاقی چشمامون بهم قفل شد... پلک نزد،...

oc/halloween/oc art/art/slasher/sal

زندگی نامعلوم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط