گمشده درتو
گمشده درتو
پارت۱
اتویو
هوفف تهیونگ بخاطر یچیز بیخود باهام قهره..(تهیونگ دوس پسره اتس)
فلش بک ب دیشب
ات ـ یاااا یونگی فقد دوستمه! نه کمتر و نه بیشتر
تهیونگ ـ دوستته خوب دلیل نمیشه بیاد بزنه در کونت کهه(اوخ این چیبود من نوشتم😂😔)
ات ـ خوب شوخی کردد
تهیونگ ـ غلط کردد مگه من باهاش شوخی دارم..ببین ات..اگه میخای با من باشی..باید با یونگی قعط رابطه کنی
ات ـ تهیونگ چی میگییـ..
تهیونگ ـ همین ک شنیدی*داد*
ات ـ(بغض کرده)
تهیونگ ـ از اینجا ب بعد راه منو تو جداعه..
ات ـ هقق چرا اینطوری میکنییی هااا*گریه.داد*
تهیونگ ـ سر من داد نزن*داد*
تهیونگ ـ برو وسایلتو جم کن میبرمنت خونه ی داداشت*اروم*
ات ـ خیلیی بدییی
تهیونگ ـ میدونم
پایان فلش بک
ات ـ هقق هققق اخه چرا اینطوری هق شـ..
دین دیرین دیرین دیرین(دوس پسر من کجاس😂)
ات ـ الو*صدای گرفته*
یونگی ـ سلام...چیشده؟
ات ـ هقق تهیونگ...
یونگی ـ تهیونگ چیی
ات ـ هقق تهیونگ باهام قهره هققق*گریه*
یونگی ـ وایسا الان میام اونجا
(شاید بگین جونگکوک کجاس..ایشون خابه😂)
تق تق
ات ـ سلام یونگی*پرید بغل یونگی*
یونگی ـ سلام پیشی..بیا توضیح بده ببینم چیشده
ات ـ(همهچیو توضیح داد)
یونگی ـ ات..ببخش بخاطر من رابطهت بهم خورد*ناراحت*
ات ـ نه ناراحت نشو..
یونگی ـ*ات رو بغل میکنه*
جونگکوک ـ هااااا*خمیازه*عه سلام یونگی
یونگی ـ سلام...تو از کیه خابی؟
کوک ـ فک کنم از دیروز ظهر..عه ات تو چرا اینجایی؟چرا چشات پوف کرده؟
یونگی ـ خسته نباشی دلاور..ات با تهیونگ دعواش شده
کوک ـ برای چی*عصبی*
ات ـ(دوباره ماجرارو تعریف میکنه)
کوک ـ واقعا؟؟بخاطر این؟؟شاید مشکلش یچیز دیگساا
ات ـ خب چ مشکلی؟مگه من چیکارش کردم؟
کوک ـ شاید...بهش شیرموز ندادی
ات ـ یااا اون مث تو قاتل شیرموز نیست
کوک ـ گگگگگ
ات ـ درد
کوک ـ مرض
یونگی ـ اهم...خفه میشین یا خفهتون کنم؟
ات ـ جوهر خورد*اشاره ب کوک*
کوک ـ اَی دیوث
ات ـ خودتی بیترادب
یونگی ـ*پامیشه میره چاقو میاره*خب با کدومتون شروع کنم؟
ات ـ جیغغ اول با اینن*اشاره ب کوک*
کوک ـ ای خاعن
ات ـ برو باو
یونگی ـ ات تفنگ نداری؟
ات ـ عهه کوک خفه شو دیگه...نمیبینی دارم میمیرم؟
کوک ـ خو من اول داشتم میمردم
ـــــ
حیمایت؟
پارت۱
اتویو
هوفف تهیونگ بخاطر یچیز بیخود باهام قهره..(تهیونگ دوس پسره اتس)
فلش بک ب دیشب
ات ـ یاااا یونگی فقد دوستمه! نه کمتر و نه بیشتر
تهیونگ ـ دوستته خوب دلیل نمیشه بیاد بزنه در کونت کهه(اوخ این چیبود من نوشتم😂😔)
ات ـ خوب شوخی کردد
تهیونگ ـ غلط کردد مگه من باهاش شوخی دارم..ببین ات..اگه میخای با من باشی..باید با یونگی قعط رابطه کنی
ات ـ تهیونگ چی میگییـ..
تهیونگ ـ همین ک شنیدی*داد*
ات ـ(بغض کرده)
تهیونگ ـ از اینجا ب بعد راه منو تو جداعه..
ات ـ هقق چرا اینطوری میکنییی هااا*گریه.داد*
تهیونگ ـ سر من داد نزن*داد*
تهیونگ ـ برو وسایلتو جم کن میبرمنت خونه ی داداشت*اروم*
ات ـ خیلیی بدییی
تهیونگ ـ میدونم
پایان فلش بک
ات ـ هقق هققق اخه چرا اینطوری هق شـ..
دین دیرین دیرین دیرین(دوس پسر من کجاس😂)
ات ـ الو*صدای گرفته*
یونگی ـ سلام...چیشده؟
ات ـ هقق تهیونگ...
یونگی ـ تهیونگ چیی
ات ـ هقق تهیونگ باهام قهره هققق*گریه*
یونگی ـ وایسا الان میام اونجا
(شاید بگین جونگکوک کجاس..ایشون خابه😂)
تق تق
ات ـ سلام یونگی*پرید بغل یونگی*
یونگی ـ سلام پیشی..بیا توضیح بده ببینم چیشده
ات ـ(همهچیو توضیح داد)
یونگی ـ ات..ببخش بخاطر من رابطهت بهم خورد*ناراحت*
ات ـ نه ناراحت نشو..
یونگی ـ*ات رو بغل میکنه*
جونگکوک ـ هااااا*خمیازه*عه سلام یونگی
یونگی ـ سلام...تو از کیه خابی؟
کوک ـ فک کنم از دیروز ظهر..عه ات تو چرا اینجایی؟چرا چشات پوف کرده؟
یونگی ـ خسته نباشی دلاور..ات با تهیونگ دعواش شده
کوک ـ برای چی*عصبی*
ات ـ(دوباره ماجرارو تعریف میکنه)
کوک ـ واقعا؟؟بخاطر این؟؟شاید مشکلش یچیز دیگساا
ات ـ خب چ مشکلی؟مگه من چیکارش کردم؟
کوک ـ شاید...بهش شیرموز ندادی
ات ـ یااا اون مث تو قاتل شیرموز نیست
کوک ـ گگگگگ
ات ـ درد
کوک ـ مرض
یونگی ـ اهم...خفه میشین یا خفهتون کنم؟
ات ـ جوهر خورد*اشاره ب کوک*
کوک ـ اَی دیوث
ات ـ خودتی بیترادب
یونگی ـ*پامیشه میره چاقو میاره*خب با کدومتون شروع کنم؟
ات ـ جیغغ اول با اینن*اشاره ب کوک*
کوک ـ ای خاعن
ات ـ برو باو
یونگی ـ ات تفنگ نداری؟
ات ـ عهه کوک خفه شو دیگه...نمیبینی دارم میمیرم؟
کوک ـ خو من اول داشتم میمردم
ـــــ
حیمایت؟
۱۳.۹k
۱۸ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.