وانشات (یونگی)
وانشات (یونگی)
نگاهای یونگی رو روی خودم حس میکردم و چهرش عصبانی بود
ا. ت: سلام رییس
یونگی: از این به بعد همه جا به من میگی شوگا اوکی
ا. ت: چشم
یونگی: انقد رسمی هم با من حرف نزن، خب بریم دیگه
ا. ت: باشه بابا(دیگه زیادی راحت شدی)
ماشین رو روشن کردم و راه افتادیم، بعد از چند مین رسیدیم به بار و پیاده شدیم، میدونستم اینجا جای خوبی نیست پس. رفتم کنار یونگی ایستادم که دستشو دور کمرم حلقه کرد و منو چسبوند به خودش
یونگی: بهتره از پیش. من تکون نخوری اوکی
ا. ت: باشه اوکی
وارد شدیم. و نگاه های سنگین مرد های هیز رو خودم حس میکردم، رفتیم با یونگی نشستیم سر یه میزی که یه زن و مرد نشسته بودن
یونگی:این جا سون رفیقمه و اینم دوست دخترش هایون هستش
ا. ت: خوشبختم از اشناییتون منم لی ا.ت هستم
جا سون: به به اقای مین چه دوست دختر جذابی داری و به ما نگفته بودی
هایون: منم از آشناییتون خوشبختم عزیزم
یونگی: اوم بیا امشب خوش بگذرونیم و وارد اینجور بحث ها نشیم ها
ا. ت: اره بهتره راجب اینجور چیزا حرف نزنید و اینکه من و یونگی فقط یه دوستیم
جا سون: خو بهترع خجالت رو بزارید کنار و جدیش کنید،یونگی مثل ماجرای من و هایون (خنده)
یونگی: هوف جاسون برای خودت پدرمو در اوردی بعدا راجبش حرف میزنیم
ا. ت: ببخشید من باید برم سرویس بهداشتی الان میام
یونگی؛: وایسا منن باهات میام
ا. ت: عا نیازی نیست خودم هواسم هست میرم و میام
جاسون: عه بزار بیاد شاید کارت داشته باشه(چشمک و پوز خند)
یونگی: میام دخلتو میارما، گفتم منم باهات میام(تاکید)
ا. ت: هوف اوکی
رفتم داخل دستشویی و در رو بستم کارم تموم شد اومدن بیرون در رو که باز کردم یه مرد که انگار مست بود به دیوار تکیه داده بود و افتاد روی من و جیغ زدم
ا. ت: یونگیییییییییییی یونگیییییی
یونگی سریع اومد سمت و اون مرد رو از روم برداشت و تا خورد زدش
یونگی: تو حالت خوبه دیگه ن، ببینم جاییت زخمی نشده باشه،چرا دستت خونیه
ا. ت: چیزی نیست دستم به ایینه کشیده شد و برید
یونگی: هواست کجاست ها(داد)
ا. ت: میگم چیز خاسی نیست چرا اینجوری میکنی
رفتیم و کنار بچه ها نشستیم و و گفتن میخان جرع حقیقت بازی کنن
ا. ت: اوکی بریمـ
جاسون: خب اقای مین یونگی ج ح
یونگی: خب معلومه جرعت
جاسون: خب خانم لی ت. ت رو ببوس، ن بوس ساده، بوس چیز جیز
یونگی: خیلی بی معنی من نمیکنم
جاسون: دیگه به من ربطی نداره اگه بوسش نکردی خودم بوسش میکنما
هایون: یاااااا جا سون چرت نگو
جاسون: دارم شوخی میکنم پرنسسم، زود باش دیگه
یه دقیقه پلکو روی هم گذاشتم که لبای یونگی رو رو لبای خودم حس کردم، ارامش خاسی داشت لباش
یونگی: خب بسه دیگه بریم ادامه بازی
جاسون: خب دوباره افتاد به یونگی ج ح
یونگی: این دفعه حقیقت سم نپرس....
نگاهای یونگی رو روی خودم حس میکردم و چهرش عصبانی بود
ا. ت: سلام رییس
یونگی: از این به بعد همه جا به من میگی شوگا اوکی
ا. ت: چشم
یونگی: انقد رسمی هم با من حرف نزن، خب بریم دیگه
ا. ت: باشه بابا(دیگه زیادی راحت شدی)
ماشین رو روشن کردم و راه افتادیم، بعد از چند مین رسیدیم به بار و پیاده شدیم، میدونستم اینجا جای خوبی نیست پس. رفتم کنار یونگی ایستادم که دستشو دور کمرم حلقه کرد و منو چسبوند به خودش
یونگی: بهتره از پیش. من تکون نخوری اوکی
ا. ت: باشه اوکی
وارد شدیم. و نگاه های سنگین مرد های هیز رو خودم حس میکردم، رفتیم با یونگی نشستیم سر یه میزی که یه زن و مرد نشسته بودن
یونگی:این جا سون رفیقمه و اینم دوست دخترش هایون هستش
ا. ت: خوشبختم از اشناییتون منم لی ا.ت هستم
جا سون: به به اقای مین چه دوست دختر جذابی داری و به ما نگفته بودی
هایون: منم از آشناییتون خوشبختم عزیزم
یونگی: اوم بیا امشب خوش بگذرونیم و وارد اینجور بحث ها نشیم ها
ا. ت: اره بهتره راجب اینجور چیزا حرف نزنید و اینکه من و یونگی فقط یه دوستیم
جا سون: خو بهترع خجالت رو بزارید کنار و جدیش کنید،یونگی مثل ماجرای من و هایون (خنده)
یونگی: هوف جاسون برای خودت پدرمو در اوردی بعدا راجبش حرف میزنیم
ا. ت: ببخشید من باید برم سرویس بهداشتی الان میام
یونگی؛: وایسا منن باهات میام
ا. ت: عا نیازی نیست خودم هواسم هست میرم و میام
جاسون: عه بزار بیاد شاید کارت داشته باشه(چشمک و پوز خند)
یونگی: میام دخلتو میارما، گفتم منم باهات میام(تاکید)
ا. ت: هوف اوکی
رفتم داخل دستشویی و در رو بستم کارم تموم شد اومدن بیرون در رو که باز کردم یه مرد که انگار مست بود به دیوار تکیه داده بود و افتاد روی من و جیغ زدم
ا. ت: یونگیییییییییییی یونگیییییی
یونگی سریع اومد سمت و اون مرد رو از روم برداشت و تا خورد زدش
یونگی: تو حالت خوبه دیگه ن، ببینم جاییت زخمی نشده باشه،چرا دستت خونیه
ا. ت: چیزی نیست دستم به ایینه کشیده شد و برید
یونگی: هواست کجاست ها(داد)
ا. ت: میگم چیز خاسی نیست چرا اینجوری میکنی
رفتیم و کنار بچه ها نشستیم و و گفتن میخان جرع حقیقت بازی کنن
ا. ت: اوکی بریمـ
جاسون: خب اقای مین یونگی ج ح
یونگی: خب معلومه جرعت
جاسون: خب خانم لی ت. ت رو ببوس، ن بوس ساده، بوس چیز جیز
یونگی: خیلی بی معنی من نمیکنم
جاسون: دیگه به من ربطی نداره اگه بوسش نکردی خودم بوسش میکنما
هایون: یاااااا جا سون چرت نگو
جاسون: دارم شوخی میکنم پرنسسم، زود باش دیگه
یه دقیقه پلکو روی هم گذاشتم که لبای یونگی رو رو لبای خودم حس کردم، ارامش خاسی داشت لباش
یونگی: خب بسه دیگه بریم ادامه بازی
جاسون: خب دوباره افتاد به یونگی ج ح
یونگی: این دفعه حقیقت سم نپرس....
۱۳۶.۲k
۲۸ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.