عشق دست نیافتنی p1
عشق دست نیافتنی p1
(فصل دوم)
ویو نامجون: امروز با ا. ت پرواز به سمت کره داشتیم به خاطر همین تو این چند وقت ا. ت خیلی افسرده بود و سعی داشتم خوبش کنم چون بعد از اون اتفاق دوباره برگشتیم امریکا
نامجون: خب ا. ت بریم عزیزم یک ساعت دیگه پرواز داریما
ا. ت: هوف من امادم بریم
دستمو دور کمر ا. ت حلقه کردم و سوارماشین شدیم و به سمت فردوگاه راه افتادیم، رسیدیم و کمک ا. ت کردم که پیداه بشه
ویو ا. ت: اصلا حوصله هیچ کاری نداشتم بعد مرگ مادرم و افسرده مثل یه گل پژمرده شده بودن که کسی بهش کمک نمیکرد و به دادش نمیرسیدم، با کمک نامجون رفتیم فرودگاه، به پرواز چیزی نم. نده بود که هواپیکا نشست و رفتیم سوار شدیم، اصلا حس خوبی نداشتم برم کره چون همه اون خاطرات گوهی یادم میومدن و اصلا اینو نمیخاستم
فلش بک کره:
رسیدیم و از هواپیما پیاده شدیم و به سمت خونه راه افتادیم
ا. ت: تامجون من میرم خونه خودم دیگه این چند سال خیلی خستت کردم
نامجون: من که نمیزارم بری تو اون خونه پس میای امشب خونه خودم تا فردا برات یه خونه لوکس پیدا کنم
ا. ت: هعی، باشه(بغض)
رسیدیم خونه، حوصله نداشتم بشینم پیش نامجون به خاطر همین ازش معذرت خواهی کردم و رفتم داخل اتاقم و در رو بستم و خودمو پرت کردم رو تخت و خابم برد
.......
م/ا. ت: ا. ت، دخترم بیا اینجا، ببین منو چه خوشحالم
ا. ت: مامان، مامان تو پیشمی مگه ن(گریه) مامان قربونت برم چرا رفتی
م/ت. ت: ا. ت یکی هست که هنوز به فکرته و ارزوشه تورو به دست بیاره ولی ا. ت خوب گوش بده ببین مامان چی میگه من باید برم کار دارم، ا. ت راه سهتی در پیش داری فعلا دختر نازم، مراقب خودت باش
ا. ت: مامان، مامان یعنی چی کجا میری ماماااااان(داد)
.....
نامجون: ا. ت بیدار شو، ا. ت
ا. ت: حیح (گریه) نامجون خاب مامانم رو دیدم
نامجون: خب اروم باش تعریف کن ببینم چی گفت
ا. ت: نمیدونم گفت یکی دوشت داره و راه سختی در پیش داری، نامجون من میترسم خیلی
نامجون: چیزی نیست بیا بغلم
رفتم و نامجون رو بغل کردم و اونم بغلم کرد و حس خیلی خوبی بهم داد بغلشو دوست داشتم برای همیشه بغلش باشم و انقد گریه کرده بودم که همونجا تو بغل نامجون خابم برد
ویو صبح:
نامجون: ا. ت، ا. ت بیدارشو لنگ ظهره ا. ت
ا. ت: عام، صبح بخیر،(جییییغ) تو تو اینجا چه کار میکنی مگه نرفتی تو اتاق خودت بخابی ها
نامجون: دیشب انقد خسته بودی خابت برد تو بغلم و منم دلم نیومد جدات کنم از خودن، به منم که بد نگذشت(پوزخند)
ا. ت: کوفت منحرف
نامجون: خب بیا بریم پایین صبحانه بخوریم و بعدشم بریم دنبال خونه برای تو
ا. ت: باشه برو الان منم میام
رفتم دستشویی دستمو شستم و یه ابی به صورتم زدم و رفتم تپ اتاقم و یه نیم تنه مشکی و شلوار لی ابی پوشیدم و رفتم پایین نشستم کنار نامجون....
(فصل دوم)
ویو نامجون: امروز با ا. ت پرواز به سمت کره داشتیم به خاطر همین تو این چند وقت ا. ت خیلی افسرده بود و سعی داشتم خوبش کنم چون بعد از اون اتفاق دوباره برگشتیم امریکا
نامجون: خب ا. ت بریم عزیزم یک ساعت دیگه پرواز داریما
ا. ت: هوف من امادم بریم
دستمو دور کمر ا. ت حلقه کردم و سوارماشین شدیم و به سمت فردوگاه راه افتادیم، رسیدیم و کمک ا. ت کردم که پیداه بشه
ویو ا. ت: اصلا حوصله هیچ کاری نداشتم بعد مرگ مادرم و افسرده مثل یه گل پژمرده شده بودن که کسی بهش کمک نمیکرد و به دادش نمیرسیدم، با کمک نامجون رفتیم فرودگاه، به پرواز چیزی نم. نده بود که هواپیکا نشست و رفتیم سوار شدیم، اصلا حس خوبی نداشتم برم کره چون همه اون خاطرات گوهی یادم میومدن و اصلا اینو نمیخاستم
فلش بک کره:
رسیدیم و از هواپیما پیاده شدیم و به سمت خونه راه افتادیم
ا. ت: تامجون من میرم خونه خودم دیگه این چند سال خیلی خستت کردم
نامجون: من که نمیزارم بری تو اون خونه پس میای امشب خونه خودم تا فردا برات یه خونه لوکس پیدا کنم
ا. ت: هعی، باشه(بغض)
رسیدیم خونه، حوصله نداشتم بشینم پیش نامجون به خاطر همین ازش معذرت خواهی کردم و رفتم داخل اتاقم و در رو بستم و خودمو پرت کردم رو تخت و خابم برد
.......
م/ا. ت: ا. ت، دخترم بیا اینجا، ببین منو چه خوشحالم
ا. ت: مامان، مامان تو پیشمی مگه ن(گریه) مامان قربونت برم چرا رفتی
م/ت. ت: ا. ت یکی هست که هنوز به فکرته و ارزوشه تورو به دست بیاره ولی ا. ت خوب گوش بده ببین مامان چی میگه من باید برم کار دارم، ا. ت راه سهتی در پیش داری فعلا دختر نازم، مراقب خودت باش
ا. ت: مامان، مامان یعنی چی کجا میری ماماااااان(داد)
.....
نامجون: ا. ت بیدار شو، ا. ت
ا. ت: حیح (گریه) نامجون خاب مامانم رو دیدم
نامجون: خب اروم باش تعریف کن ببینم چی گفت
ا. ت: نمیدونم گفت یکی دوشت داره و راه سختی در پیش داری، نامجون من میترسم خیلی
نامجون: چیزی نیست بیا بغلم
رفتم و نامجون رو بغل کردم و اونم بغلم کرد و حس خیلی خوبی بهم داد بغلشو دوست داشتم برای همیشه بغلش باشم و انقد گریه کرده بودم که همونجا تو بغل نامجون خابم برد
ویو صبح:
نامجون: ا. ت، ا. ت بیدارشو لنگ ظهره ا. ت
ا. ت: عام، صبح بخیر،(جییییغ) تو تو اینجا چه کار میکنی مگه نرفتی تو اتاق خودت بخابی ها
نامجون: دیشب انقد خسته بودی خابت برد تو بغلم و منم دلم نیومد جدات کنم از خودن، به منم که بد نگذشت(پوزخند)
ا. ت: کوفت منحرف
نامجون: خب بیا بریم پایین صبحانه بخوریم و بعدشم بریم دنبال خونه برای تو
ا. ت: باشه برو الان منم میام
رفتم دستشویی دستمو شستم و یه ابی به صورتم زدم و رفتم تپ اتاقم و یه نیم تنه مشکی و شلوار لی ابی پوشیدم و رفتم پایین نشستم کنار نامجون....
۲۰۲.۵k
۰۲ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.