نت های سیاه زندگیم زیادن ۵
نت های سیاه زندگیم زیادن ۵
سریع زنگ زدم به مادرم که دکتر بود .
«مکالمه نامجون و بیونگ هی»
نامجون :سلام مادر خوبی ؟
بیونگ هی :به به چه خبرا باز دوباره مشکلی پیش اومده که به من زنگ زدی .
نامجون :راستش نه یعنی اره منتها دل خودمم برات تنگ شده یود .
بیونگ هی :دروغگوی خوبی نیستی حالا بگو ببینم چی شده .
نامجون :بیا اینجا تا بهت بگم .
بیونگ هی :باید بهم بگی تا وسیله هام رو بیارم .
نامجون :یکی مقدار زیادی نزدیک به ۱۰ تا از اون دارو ها خورده .
بیونگ هی :وای نه ...سعی کن بیدارش کنی تا من برسم .
نامجون :باشه
«پایان مکالمه»
رفتم سمت اتاقی که توش بود و یک سطل بزرگ اب سرد ریختم روش اما هیچ واکنشی نشون نداد .
منتظر موندم تا مادرم بیاد ۵ دقیقه بعد صدای زنگ در به صدا در اومد .
خدمتکار ها در رو باز کردن مادر با عجله اومد بالا .در اتاق رو باز کرد و با دیدن تفنگ های روی زمین گفت :پسر تو چیکار کردی ....
ادامه داد:صبر کن....دختره از تفنگ میترسه ؟؟
من :درسته .
بهش ی دارو تزریق کرد برگشت سمت من گفت :۹تا قرص مصرف کرده
من :۹ تا ؟؟؟؟
مادر :اره .
من :برای چی ؟
مادر :بگو چرا از تفنگ میترسه ؟
من :وقتی بچه بود پدرش مادرش رو با تفنگ جلوی خودش کشته و دختره جنازش رو غرق خون دیده ، از خون و صدای شلیک تیرم میترسه.
مادر :پسر میفهمی چیکار داری میکنی ؟؟
#بی_تی_اس#کیم_نامجون#کیم_سوکجین
#مین_یونگی#جانگ_هوسوک#پارک_جیمین#کیم_تهیونگ#جئون_جونگکوک#نامجون#سوکجین#یونگی#هوسوک#جیمین#تهیونگ#جونگکوک#آرام#جین#یونگی#جیهوپ#موچی#ته_ته#جی_کی#آرمی#فیک_بی_تی_اس#فیک_جونگکوک#فیک_تهیونگ#فیک_جیمین#فیک_هوسوک#فیک_یونگی#فیک_جین#فیک_نامجون#میکس_بی_تی_اس#میکس_جونگکوگ#میکس_تهیونگ#میکس_جیمین#میکس_هوسوک#میکس_یونگی#میکس_جین#میکس_نامجون#ویدیو_فان_بی_تی_اس
#bts
سریع زنگ زدم به مادرم که دکتر بود .
«مکالمه نامجون و بیونگ هی»
نامجون :سلام مادر خوبی ؟
بیونگ هی :به به چه خبرا باز دوباره مشکلی پیش اومده که به من زنگ زدی .
نامجون :راستش نه یعنی اره منتها دل خودمم برات تنگ شده یود .
بیونگ هی :دروغگوی خوبی نیستی حالا بگو ببینم چی شده .
نامجون :بیا اینجا تا بهت بگم .
بیونگ هی :باید بهم بگی تا وسیله هام رو بیارم .
نامجون :یکی مقدار زیادی نزدیک به ۱۰ تا از اون دارو ها خورده .
بیونگ هی :وای نه ...سعی کن بیدارش کنی تا من برسم .
نامجون :باشه
«پایان مکالمه»
رفتم سمت اتاقی که توش بود و یک سطل بزرگ اب سرد ریختم روش اما هیچ واکنشی نشون نداد .
منتظر موندم تا مادرم بیاد ۵ دقیقه بعد صدای زنگ در به صدا در اومد .
خدمتکار ها در رو باز کردن مادر با عجله اومد بالا .در اتاق رو باز کرد و با دیدن تفنگ های روی زمین گفت :پسر تو چیکار کردی ....
ادامه داد:صبر کن....دختره از تفنگ میترسه ؟؟
من :درسته .
بهش ی دارو تزریق کرد برگشت سمت من گفت :۹تا قرص مصرف کرده
من :۹ تا ؟؟؟؟
مادر :اره .
من :برای چی ؟
مادر :بگو چرا از تفنگ میترسه ؟
من :وقتی بچه بود پدرش مادرش رو با تفنگ جلوی خودش کشته و دختره جنازش رو غرق خون دیده ، از خون و صدای شلیک تیرم میترسه.
مادر :پسر میفهمی چیکار داری میکنی ؟؟
#بی_تی_اس#کیم_نامجون#کیم_سوکجین
#مین_یونگی#جانگ_هوسوک#پارک_جیمین#کیم_تهیونگ#جئون_جونگکوک#نامجون#سوکجین#یونگی#هوسوک#جیمین#تهیونگ#جونگکوک#آرام#جین#یونگی#جیهوپ#موچی#ته_ته#جی_کی#آرمی#فیک_بی_تی_اس#فیک_جونگکوک#فیک_تهیونگ#فیک_جیمین#فیک_هوسوک#فیک_یونگی#فیک_جین#فیک_نامجون#میکس_بی_تی_اس#میکس_جونگکوگ#میکس_تهیونگ#میکس_جیمین#میکس_هوسوک#میکس_یونگی#میکس_جین#میکس_نامجون#ویدیو_فان_بی_تی_اس
#bts
۳۹.۸k
۲۲ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.