فیک نامجون
فیک نامجون
نت های سیاه زندگی من زیادن ۵
شرط ها :۱۶ لایک
بادیگاردا دستام رو از دو طرف گرفتن و بلندم کردن تا پاهام تفنگ ها رو لمس نکنه
و بردنم سمت تختی که وسط اتاق بود.
مثل این بود که زندانیم کرده بودن .منتها این زندان ترس های من بود .
بادیگارد ها رفتن بیرون و در رو بستن .
جنازه ی غرق در خون مادرم رو دیدم ، صدای خنده های پدرم توی گوشم پیچید صدای شلیک تفنگ رو میشنیدم و بعد خون جلوی چشمم پاشید جیغی کشیدم قرص های ارام بخشم رو دراوردم و ۴ تا با هم انداختم توی دهنم اما اثر نکرد صحنه ها مدام تکرار میشدن و تنها چیزی که سکوت رو میشکست جیغ های من بود .
۵ تا قرص در اوردم سریع خوردمشون و بعد دیگه هیچی ندیدم .
از زبون نامجون:
صدای جیغ هاش داشت میرفت رو اعصابم که دیگه صدایی ازش نشنیدم با خودم گفتم حتما خسته شده یا با ترسش کنار اومده خدایی دختر خیلی خوشگلی بود موهای قهوه ای روشن و صافی داشت و چشماش ابی بود .....وا من چی دارم میگم ولش کن خستم ی چی میپرونم فردا صبح بیشتر شکنجش میدم .
صبح روز بعد :
کت و شلوارم رو پوشیدم و رفتم سمت اتاقی که زندانی شده بود در رو باز کردم و یکی از تفنگ ها رو برداشتم داد زدم :ببین کی اینجاس ...فرشته ی عذابت .
اما هیچ واکنشی نشون نداد همون طور روی تخت بود رفتم نزدیک تر و جعبه ی قرص ها رو دستش دیدم همون هایی بود که منم چند سال پیش استفاده میکردم بازش کردم خالی بود یعنب همش رو خورده ؟هر چی تکونش دادم بیدار نشد احتمالا زیاد مصرف کرده زیادش باعث ایست قلبی میشد ....
#بی_تی_اس#کیم_نامجون#کیم_سوکجین
#مین_یونگی#جانگ_هوسوک#پارک_جیمین#کیم_تهیونگ#جئون_جونگکوک#نامجون#سوکجین#یونگی#هوسوک#جیمین#تهیونگ#جونگکوک#آرام#جین#یونگی#جیهوپ#موچی#ته_ته#جی_کی#آرمی#فیک_بی_تی_اس#فیک_جونگکوک#فیک_تهیونگ#فیک_جیمین#فیک_هوسوک#فیک_یونگی#فیک_جین#فیک_نامجون#میکس_بی_تی_اس#میکس_جونگکوگ#میکس_تهیونگ#میکس_جیمین#میکس_هوسوک#میکس_یونگی#میکس_جین#میکس_نامجون#ویدیو_فان_بی_تی_اس
#bts
نت های سیاه زندگی من زیادن ۵
شرط ها :۱۶ لایک
بادیگاردا دستام رو از دو طرف گرفتن و بلندم کردن تا پاهام تفنگ ها رو لمس نکنه
و بردنم سمت تختی که وسط اتاق بود.
مثل این بود که زندانیم کرده بودن .منتها این زندان ترس های من بود .
بادیگارد ها رفتن بیرون و در رو بستن .
جنازه ی غرق در خون مادرم رو دیدم ، صدای خنده های پدرم توی گوشم پیچید صدای شلیک تفنگ رو میشنیدم و بعد خون جلوی چشمم پاشید جیغی کشیدم قرص های ارام بخشم رو دراوردم و ۴ تا با هم انداختم توی دهنم اما اثر نکرد صحنه ها مدام تکرار میشدن و تنها چیزی که سکوت رو میشکست جیغ های من بود .
۵ تا قرص در اوردم سریع خوردمشون و بعد دیگه هیچی ندیدم .
از زبون نامجون:
صدای جیغ هاش داشت میرفت رو اعصابم که دیگه صدایی ازش نشنیدم با خودم گفتم حتما خسته شده یا با ترسش کنار اومده خدایی دختر خیلی خوشگلی بود موهای قهوه ای روشن و صافی داشت و چشماش ابی بود .....وا من چی دارم میگم ولش کن خستم ی چی میپرونم فردا صبح بیشتر شکنجش میدم .
صبح روز بعد :
کت و شلوارم رو پوشیدم و رفتم سمت اتاقی که زندانی شده بود در رو باز کردم و یکی از تفنگ ها رو برداشتم داد زدم :ببین کی اینجاس ...فرشته ی عذابت .
اما هیچ واکنشی نشون نداد همون طور روی تخت بود رفتم نزدیک تر و جعبه ی قرص ها رو دستش دیدم همون هایی بود که منم چند سال پیش استفاده میکردم بازش کردم خالی بود یعنب همش رو خورده ؟هر چی تکونش دادم بیدار نشد احتمالا زیاد مصرف کرده زیادش باعث ایست قلبی میشد ....
#بی_تی_اس#کیم_نامجون#کیم_سوکجین
#مین_یونگی#جانگ_هوسوک#پارک_جیمین#کیم_تهیونگ#جئون_جونگکوک#نامجون#سوکجین#یونگی#هوسوک#جیمین#تهیونگ#جونگکوک#آرام#جین#یونگی#جیهوپ#موچی#ته_ته#جی_کی#آرمی#فیک_بی_تی_اس#فیک_جونگکوک#فیک_تهیونگ#فیک_جیمین#فیک_هوسوک#فیک_یونگی#فیک_جین#فیک_نامجون#میکس_بی_تی_اس#میکس_جونگکوگ#میکس_تهیونگ#میکس_جیمین#میکس_هوسوک#میکس_یونگی#میکس_جین#میکس_نامجون#ویدیو_فان_بی_تی_اس
#bts
۲۳.۳k
۱۹ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.