فیک نامجون
فیک نامجون
نت های سیاه زندگی من زیادن۴
رسیدیم توی خونه دختره هنوزم تو شک بود بردمش توی ی اتاق که فقط ی صندلی توش بود چشماش رو باز کردم و روش ی سطل اب سرد ریختم.
انگار که تازه به خودش اومده بود اشک تو چشماش جمع شده بود تفنگم رو در اوردم و جلوش گرفتم گفتم :از این میترسی؟
که گریش شروع شد ...گفت :م...میشه ...تروخدا ....منو بکشی .
اما من قلبم از سنگ بود . گفتم :معلومه که نه میدونی بد ترین چیز مرگ نیست ....مرگ با درده .
دیگه گریه نکرد اما میتونستم لرزش بدنش رو حس کنم یکی از بادیگار ها رو گفتم بیاد برای اینکه دختره رو بترسونم گفتم اونجا باهاش تیر اندازی تمرین کنم با هر صدای شلیک تیر اون دختره بیشتر میترسید اما نمیتونست تکون بخوره چون به صندلی بسته شده بود نزدیک به ۱۰ یا ۱۲ تا تیر زدیم که یهو یکس از تیرام خورد به شونه ی بادیگار و خون کت و شلوارش رو قرمز کرد و همزمان اون دختره جیغ میکشید .
دستم رو گذاشتم روی زخم اون مرد تا دستم خونی شه و گفتم :حالا میتونی بری دکتر.
اون رفت منم با دست خونیم رفتم سمت دختره و دستم رو کشیدم روی صورتش از ته وجودش داد میکشیدم
من :برای امروز کافیه
پوزخندی زدم .
رفتم بیرون
به سمت خدمتکار :.........
از زبون دایونگ :
انقدر جیغ زده بودم که صدام در نمیومد منو توی اون اتاق بسته به صندلی ول کرده بودن بعد از تقریبا دو ساعت دو تا مرد گنده اومدن و منو بردن به سمت ی اتاق درو باز کردن زمین پر بود از تفنگای مختلف نفسم بند اومده بود
#بی_تی_اس#کیم_نامجون#کیم_سوکجین
#مین_یونگی#جانگ_هوسوک#پارک_جیمین#کیم_تهیونگ#جئون_جونگکوک#نامجون#سوکجین#یونگی#هوسوک#جیمین#تهیونگ#جونگکوک#آرام#جین#یونگی#جیهوپ#موچی#ته_ته#جی_کی#آرمی#فیک_بی_تی_اس#فیک_جونگکوک#فیک_تهیونگ#فیک_جیمین#فیک_هوسوک#فیک_یونگی#فیک_جین#فیک_نامجون#میکس_بی_تی_اس#میکس_جونگکوگ#میکس_تهیونگ#میکس_جیمین#میکس_هوسوک#میکس_یونگی#میکس_جین#میکس_نامجون#ویدیو_فان_بی_تی_اس
#bts
نت های سیاه زندگی من زیادن۴
رسیدیم توی خونه دختره هنوزم تو شک بود بردمش توی ی اتاق که فقط ی صندلی توش بود چشماش رو باز کردم و روش ی سطل اب سرد ریختم.
انگار که تازه به خودش اومده بود اشک تو چشماش جمع شده بود تفنگم رو در اوردم و جلوش گرفتم گفتم :از این میترسی؟
که گریش شروع شد ...گفت :م...میشه ...تروخدا ....منو بکشی .
اما من قلبم از سنگ بود . گفتم :معلومه که نه میدونی بد ترین چیز مرگ نیست ....مرگ با درده .
دیگه گریه نکرد اما میتونستم لرزش بدنش رو حس کنم یکی از بادیگار ها رو گفتم بیاد برای اینکه دختره رو بترسونم گفتم اونجا باهاش تیر اندازی تمرین کنم با هر صدای شلیک تیر اون دختره بیشتر میترسید اما نمیتونست تکون بخوره چون به صندلی بسته شده بود نزدیک به ۱۰ یا ۱۲ تا تیر زدیم که یهو یکس از تیرام خورد به شونه ی بادیگار و خون کت و شلوارش رو قرمز کرد و همزمان اون دختره جیغ میکشید .
دستم رو گذاشتم روی زخم اون مرد تا دستم خونی شه و گفتم :حالا میتونی بری دکتر.
اون رفت منم با دست خونیم رفتم سمت دختره و دستم رو کشیدم روی صورتش از ته وجودش داد میکشیدم
من :برای امروز کافیه
پوزخندی زدم .
رفتم بیرون
به سمت خدمتکار :.........
از زبون دایونگ :
انقدر جیغ زده بودم که صدام در نمیومد منو توی اون اتاق بسته به صندلی ول کرده بودن بعد از تقریبا دو ساعت دو تا مرد گنده اومدن و منو بردن به سمت ی اتاق درو باز کردن زمین پر بود از تفنگای مختلف نفسم بند اومده بود
#بی_تی_اس#کیم_نامجون#کیم_سوکجین
#مین_یونگی#جانگ_هوسوک#پارک_جیمین#کیم_تهیونگ#جئون_جونگکوک#نامجون#سوکجین#یونگی#هوسوک#جیمین#تهیونگ#جونگکوک#آرام#جین#یونگی#جیهوپ#موچی#ته_ته#جی_کی#آرمی#فیک_بی_تی_اس#فیک_جونگکوک#فیک_تهیونگ#فیک_جیمین#فیک_هوسوک#فیک_یونگی#فیک_جین#فیک_نامجون#میکس_بی_تی_اس#میکس_جونگکوگ#میکس_تهیونگ#میکس_جیمین#میکس_هوسوک#میکس_یونگی#میکس_جین#میکس_نامجون#ویدیو_فان_بی_تی_اس
#bts
۳۲.۳k
۱۹ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.