وی جیا

وی جیا
از اتاق امدم بیرون رو رفتم تا ی چی بخورم که جونگ کوکم اونجا بود داشت برا خودش قهوه درس میکرد
رفتم سمت یخچال مربارو برداشتم گزاشتم رو جزیره و
ی تیکه نون توستم گزاشتم تو دستگاه تا داغ شه
در تمام مدت میتونستم‌نگاه جونگوکوک و رو خودم حس کنم
وقتی نون داق شد گشستم رو ی صندلی بقل جزیره مربار بش مالیدمو خوردم( در جریانید ادمینتون از مربا متنفرهه🤣)
جونگ کک: چخبر
جیا: بد بختی
کوک : با تهیونگ دعوات شده ؟
جیا: ن
کوک: تهیونگ عزیتت کرده؟
جیا: ن
کوک : تو تهیونگو ازیت ‌کردی ؟
جیا: میشه بیخیال شی ن دیگه
کوک: چته پس
جیا : ولشش کن( داد
کوک: ببین دختره سلیطه اخرین بارت یاشه سرم داد میزنی من میتونم ب اندازه فراتر از کابوسات برات درد ناک‌باشم( مغزم‌کثیف ادمینتون)
با این حرف جونگوکوک یاد دیشب افتادم و این طور که پیداس نمیتونم با جونگ کوک تحملش کنم اصلا و ابدا
دیدگاه ها (۵)

وی جیا خلاصه ساکت شدم کوک: هیچ وقت کم نمیاوردی چیشده ادم شدی...

ویو جونگ کوک از وقتی پامو گزاشتم خونه یچی عجیب بود حس تهیونگ...

ویو تهیونگ رفتم پیش جونگ کوک کوک: انقدر خستم که دارم جووون م...

ویو جیا رفتم رو تخت نشستم ی کم ب اطراف که کامل بهم ریخته بود...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط