عشق بد پارت 29
ات داشت التماس میکرد که نکنه اما ...چرا مگه شوگا داره چیکار میکنه ..داشتم همینجوری ویس رو گوش میدادم و با هر ناله ی ات قلبم تیکه تیکه میشد بعد که ویس تموم شد پیام رو دیدم که نوشته بود
"پیام"
لذت بردی؟...حالا تو هم درد بکش که عشقت اینجوری داره داد میزنم و التماس میکنه ..راستی منحرف نشو..من کاری با اینجور چیزا ندارم..روی پشتش یه مایع ریختم که شبیه اسید عه..داره درد میکشه..تو هم درد بکش ...باید تاوان مرگ پدرمو بدی...خودت یا ات؟...انتخاب کن...منتظر جوابتم
"پایان پیام"
من اجازه نمیدم ات رو بکشه سریع رفتم زنگ زدم به جیمین و بعد از چند بوق جواب داد
"مکالمه ی جونگکوک و جیمین"
جیمین:سلام دا..
_جیمین فعلاً حوصله ندارم
جیمین:چی شده
_ات رو دزدیدن
جیمین:کی دزدیده؟
_شوگا
جیمین:چی
_شوگا دزدیده ...ات داره درد میکشه جیمین...زود به
بادیگارد ها بگو حاظر بشن میرسیم عمارت شوگا
جیمین:باشه.. خداحافظ
_بای
"پایان مکالمه ی جونگکوک و جیمین"
ویو جونگکوک
داشتم آماده میشدم تا برم عمارت شوگا میخواستم برم بیرون در رو باز کردم که دیدم تهیونگ بود اون اینجا چیکار میکنه
تهیونگ:س..سلام
_چی میخوای(سرد)
تهیونگ:اومدم ازت عذر خواهی کنم
_برای چی(سرد)
تهیونگ:بابت کاری که کردم...جلوی ات بهت گفتم مافیایی با اینکه ات نمیدونست ...من میخواستم ات ماله من باشه ...اما الان من یه دختر دیگه رو پیدا کردم ..برای همین معذرت میخوام
_هه چی داری میگی تو یه دوست به درد نخوری من بهت اعتماد داشتم اما الان ...کور خوندی
تهیونگ: لطفاً..جونگکوک معذرت میخوام
_برو بابا باید برم
تهیونگ:کجا
_به تو چه (سرد)
تهیونگ:...
_(جونگکوک رفت)
ویو تهیونگ
من دیگه ات رو دوست ندارم چون الان یه دختر دیگه رو پیدا کردم و باهاش توی رابطه ام از جونگکوک معذرت خواهی کردم اما اون منو نبخشید میخواستم ببینم کجا میره که آنقدر عجله داره رفتم پیش یکی از بادیگارد ها و از پرسیدم
تهیونگ:کجا دارید میرید؟
بادیگارد:قربان ات خانم رو دزدیدن و رئیس داره میره عمارت شوگا
تهیونگ:باشه ممنون
(بادیگارد رفت)
چی شوگا ات رو دزدیده ...من هم باید کمکشون کنم
اما من نمیتونم باهاشون برم ...چیکار کنم
ویو ات
زوری برام نمونده بود سوزش خیلی بدی پشتم داشتم آنقدر درد داشتم که میخواستم بمیرم ..من دیگه تحمل این همه عذاب رو ندارم ..آخه من چیکار کنم
داشتم با خودم حرف میزدم که یهو صدای شلیک شنیدم ..ترسیدم...با تموم زوری که داشتم بلند شدم
و رفتم سمت پنجره ی انباری که دیدم..
شرایط
7لایک
8کامنت
••••••|••••••
"پیام"
لذت بردی؟...حالا تو هم درد بکش که عشقت اینجوری داره داد میزنم و التماس میکنه ..راستی منحرف نشو..من کاری با اینجور چیزا ندارم..روی پشتش یه مایع ریختم که شبیه اسید عه..داره درد میکشه..تو هم درد بکش ...باید تاوان مرگ پدرمو بدی...خودت یا ات؟...انتخاب کن...منتظر جوابتم
"پایان پیام"
من اجازه نمیدم ات رو بکشه سریع رفتم زنگ زدم به جیمین و بعد از چند بوق جواب داد
"مکالمه ی جونگکوک و جیمین"
جیمین:سلام دا..
_جیمین فعلاً حوصله ندارم
جیمین:چی شده
_ات رو دزدیدن
جیمین:کی دزدیده؟
_شوگا
جیمین:چی
_شوگا دزدیده ...ات داره درد میکشه جیمین...زود به
بادیگارد ها بگو حاظر بشن میرسیم عمارت شوگا
جیمین:باشه.. خداحافظ
_بای
"پایان مکالمه ی جونگکوک و جیمین"
ویو جونگکوک
داشتم آماده میشدم تا برم عمارت شوگا میخواستم برم بیرون در رو باز کردم که دیدم تهیونگ بود اون اینجا چیکار میکنه
تهیونگ:س..سلام
_چی میخوای(سرد)
تهیونگ:اومدم ازت عذر خواهی کنم
_برای چی(سرد)
تهیونگ:بابت کاری که کردم...جلوی ات بهت گفتم مافیایی با اینکه ات نمیدونست ...من میخواستم ات ماله من باشه ...اما الان من یه دختر دیگه رو پیدا کردم ..برای همین معذرت میخوام
_هه چی داری میگی تو یه دوست به درد نخوری من بهت اعتماد داشتم اما الان ...کور خوندی
تهیونگ: لطفاً..جونگکوک معذرت میخوام
_برو بابا باید برم
تهیونگ:کجا
_به تو چه (سرد)
تهیونگ:...
_(جونگکوک رفت)
ویو تهیونگ
من دیگه ات رو دوست ندارم چون الان یه دختر دیگه رو پیدا کردم و باهاش توی رابطه ام از جونگکوک معذرت خواهی کردم اما اون منو نبخشید میخواستم ببینم کجا میره که آنقدر عجله داره رفتم پیش یکی از بادیگارد ها و از پرسیدم
تهیونگ:کجا دارید میرید؟
بادیگارد:قربان ات خانم رو دزدیدن و رئیس داره میره عمارت شوگا
تهیونگ:باشه ممنون
(بادیگارد رفت)
چی شوگا ات رو دزدیده ...من هم باید کمکشون کنم
اما من نمیتونم باهاشون برم ...چیکار کنم
ویو ات
زوری برام نمونده بود سوزش خیلی بدی پشتم داشتم آنقدر درد داشتم که میخواستم بمیرم ..من دیگه تحمل این همه عذاب رو ندارم ..آخه من چیکار کنم
داشتم با خودم حرف میزدم که یهو صدای شلیک شنیدم ..ترسیدم...با تموم زوری که داشتم بلند شدم
و رفتم سمت پنجره ی انباری که دیدم..
شرایط
7لایک
8کامنت
••••••|••••••
۸.۳k
۲۴ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.