عشق بد پارت 27
ویو ات
با سردرد شدیدی به هوش اومدم دیدم که توی یه انباری هستم و دست و پاهامو بستن خیلی ترسیده بودم نکنه میخوام بلایی سرم بیارن به دور و برم نگاهی انداختم پر از وسایل شکنجه بود یا بهتره بگم اتاق شکنجه یعنی میخوان منو بکشن بلند داد زدم
+اهایی کسی اینجا نیس(داد)
+لطفاً کمکم کنین(بغض)
+من نمیتونم اینجا بمونم(آروم)
داشتم گریه میکردم که یهو دیدم در رو باز کردن یه مرد اومد تو ماسک زده بود نمیتونستم ببینمش اومد کنارم
ناشناس:هرزه کوچولو میخوای آزاد شی
+من هرزه نیستم(داد)
ناشناس:سر من داد نزن هرزه(دادد)
+گفتم من هرزه نیس...(ناشناس به ات سیلی زد)
ویو ات
داد زدم که من هرزه نیستم که یهو بهم سیلی محکمی زد خیلی دردم اومد و اشک هام ریختن و شروع کردم به گریه.کردن
+چی از جونم میخوایین؟(گریه)
ناشناس:من چیزی از تو نمیخوام من فقط میخوام کوک جونت بیاد دنبالت و اون موقع منم اون رو بکشم
و انتقامم رو ازش بگیرم
+مگه چیکار کرده(بغض)
ناشناس:اینش دیگه به تو ربطی نداره
+حالا چرا منو گرفتید
ناشناس:همون طور که گفتم میاد دنبالت تا آزادت کنه و منم از فرصت استفاده میکنم و میکشمش ..چون تو نقطه ضعف جونگکوکی (سرد)(تو چشمای ات نگاه ترسناکی میکنه)
+تو...کی هس..تی(بغض)
ناشناس:میخوای ببینی من کی هستم؟
+ا..آره(بغض)
ناشناس ماسکشو میاره پایین
ویو ات
وقتی ماسکشو اورد پایین تعجب کردم خیلی ترسیدم یعنی بازم ...اون کسی نبود جز...
شرایط
7لایک
7کامنت
••••••|••••••
با سردرد شدیدی به هوش اومدم دیدم که توی یه انباری هستم و دست و پاهامو بستن خیلی ترسیده بودم نکنه میخوام بلایی سرم بیارن به دور و برم نگاهی انداختم پر از وسایل شکنجه بود یا بهتره بگم اتاق شکنجه یعنی میخوان منو بکشن بلند داد زدم
+اهایی کسی اینجا نیس(داد)
+لطفاً کمکم کنین(بغض)
+من نمیتونم اینجا بمونم(آروم)
داشتم گریه میکردم که یهو دیدم در رو باز کردن یه مرد اومد تو ماسک زده بود نمیتونستم ببینمش اومد کنارم
ناشناس:هرزه کوچولو میخوای آزاد شی
+من هرزه نیستم(داد)
ناشناس:سر من داد نزن هرزه(دادد)
+گفتم من هرزه نیس...(ناشناس به ات سیلی زد)
ویو ات
داد زدم که من هرزه نیستم که یهو بهم سیلی محکمی زد خیلی دردم اومد و اشک هام ریختن و شروع کردم به گریه.کردن
+چی از جونم میخوایین؟(گریه)
ناشناس:من چیزی از تو نمیخوام من فقط میخوام کوک جونت بیاد دنبالت و اون موقع منم اون رو بکشم
و انتقامم رو ازش بگیرم
+مگه چیکار کرده(بغض)
ناشناس:اینش دیگه به تو ربطی نداره
+حالا چرا منو گرفتید
ناشناس:همون طور که گفتم میاد دنبالت تا آزادت کنه و منم از فرصت استفاده میکنم و میکشمش ..چون تو نقطه ضعف جونگکوکی (سرد)(تو چشمای ات نگاه ترسناکی میکنه)
+تو...کی هس..تی(بغض)
ناشناس:میخوای ببینی من کی هستم؟
+ا..آره(بغض)
ناشناس ماسکشو میاره پایین
ویو ات
وقتی ماسکشو اورد پایین تعجب کردم خیلی ترسیدم یعنی بازم ...اون کسی نبود جز...
شرایط
7لایک
7کامنت
••••••|••••••
۶.۹k
۲۳ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.