فصلــ💜دومــ💜
فصلــ💜دومــ💜
پارت ۲۴💜
ددی💜شوگره💜اجباریه من 💜
_ شنیدم یه پرنسس لایق زیر پر و بالت نگه داشتی...
جیمین:: اوم...با وجودش پارک جیمین تونست دوباره احساساتی درونش شکوفا بشه...اما خیلی متفاوت تر!
_ جنابه پارک میتونم بپرسم چ چیزی باعث شد شیفته این خانم بشید؟!
جیمین:: وقتی ک پِی بردم عاشقه عشق شدم!
_ جالبه...
جیمین:: من اوایل فقط ظاهر زیبا و پر جذبه اونو میدیدم...بعدها فهمیدم زیبایی خاص و پاکه درونشه ک باید دیده بشه...
_ از اون کاملا مطمئنی؟!
جیمین:: بیشتر از هرچیزی و هرکسی...خیلی وقت پیش ب خودم قول داده بودم ک ب هیچ کسی اعتماد نکنم و دل نبندم چون حتی خانوادمم بهم پشت کردن اما باوجود این دختر قولی ک چندین سال حفضش کرده بودمو شکوندم...
_ پس حتما باید ملاقاتش کنم
جیمین:: خوشحال میشم ب دیدنمون بیاین
_ چیزی هست ک میخام راجبش بگم...میتونی قولی بهم بدی اما هیچ وقت نشکنیش؟!
جیمین:: قول نمیدم ک نشکنمش!
_ اما بخاطر حفظ همین همسرتم ک شده باید شکونده نشه
جیمین:: بگین...
_ هیچوقت قضاوتش نکن...اگه روزی چیزی درموردش شنیدی ک خوشت نیومد زود اقدام ب کاری نکن...عجول نباش و خیلی زود درموردش تصمیم نگیر!
جیمین:: من بهش اعتماد دارم و...
_ جیمین هنوز حرفم تموم نشده
جیمین:: ببخشید ادامه بدین...
_ تو کسی هستی ک بیشترین حسادت ها بهش میشه و چشم خیلیا دنبال خوشبختیته ک ب چنگش بگیرن...سادگی نکن
جیمین:: حق با شماست
_ خب دیگه باید برم
جیمین پاشد و مرده رو تا بیرون همراهی کرد و ازش خداحافظی کرد...
درحال حاضر جیمین تو یکی از روستاهای اطراف شهر بود...خیلی از شهر فاصله نداشت،جیمین فعلا برای فهمیدن حقایق درونش و اینکه چطور با گذشتش کنار بیاد و... اینجاست و بعد برای کارای مالی و...ب پایتخت(توکیو) میره...دلش میخواست سانامیو هم با خودش میآورد چون همین ک وجودشو کنارش حس کنه زودتر اینجا اوکی میشد...
ولی حس نگران کننده ای ک داشت مانع آوردنش شد...
...............................................................................
سانو:: خیلی ولم واسشون تنگ شده...
شیومین:: منم همینطور،جیمین ک نیست اما شب میریم پیش سانامی
سانو:: الان چرا نریم؟!
شیومین:: شرکت کارای عقب افتاده داره،باید برم بهشون رسیدگی کنم عاقا سپردشون دست منو رفت
سانو:: خیلی خب اوکی
شیومین بوسه ای رو لبای سانو گذاشت و رفت ک بره سمت شرکت
سانو هم رفت نشست رو کاناپه و تلویزیونو روشن کرد...
سانو:: عه انیمه حتما سانامی داره همینو میبینه😂
................................................................................
سانامی:: بتو مربوط نیست ک من چی میبینم اون کنترلم بده من
یانگم:: خانم آخه انیمه؟!
سانامی:: ببین اگه همین الان...
بکهیون:: خانم مشکلی پیش اومده؟!
سانامی:: این اذیت میکنه
بکهیون:: بلههه؟!
یانگم:: خ..خب گفتم خستن و...
سانامی:: ببند دهنو بابا کنترلو بده
یانگم کنترلو پرت کرد رو کاناپه و رفت شام بپزه...
بکهیون:: اگ اذیتتون کرد یا اون دوتا احمقو باشون قرار گذاشت ک بیارشون عمارت بهم بگین
سانامی:: چ..چشم
بکهیون رفت و سانامی هم نشست...
سانامی:: دختره چ پرووه...
یانگم:: آیییشششش داری چیکار میکنی یانگم! خیلی خر تو خر داره میشه،نباید دسته گل ب آب بدم و الان حساسشون کنم...
پارت ۲۴💜
ددی💜شوگره💜اجباریه من 💜
_ شنیدم یه پرنسس لایق زیر پر و بالت نگه داشتی...
جیمین:: اوم...با وجودش پارک جیمین تونست دوباره احساساتی درونش شکوفا بشه...اما خیلی متفاوت تر!
_ جنابه پارک میتونم بپرسم چ چیزی باعث شد شیفته این خانم بشید؟!
جیمین:: وقتی ک پِی بردم عاشقه عشق شدم!
_ جالبه...
جیمین:: من اوایل فقط ظاهر زیبا و پر جذبه اونو میدیدم...بعدها فهمیدم زیبایی خاص و پاکه درونشه ک باید دیده بشه...
_ از اون کاملا مطمئنی؟!
جیمین:: بیشتر از هرچیزی و هرکسی...خیلی وقت پیش ب خودم قول داده بودم ک ب هیچ کسی اعتماد نکنم و دل نبندم چون حتی خانوادمم بهم پشت کردن اما باوجود این دختر قولی ک چندین سال حفضش کرده بودمو شکوندم...
_ پس حتما باید ملاقاتش کنم
جیمین:: خوشحال میشم ب دیدنمون بیاین
_ چیزی هست ک میخام راجبش بگم...میتونی قولی بهم بدی اما هیچ وقت نشکنیش؟!
جیمین:: قول نمیدم ک نشکنمش!
_ اما بخاطر حفظ همین همسرتم ک شده باید شکونده نشه
جیمین:: بگین...
_ هیچوقت قضاوتش نکن...اگه روزی چیزی درموردش شنیدی ک خوشت نیومد زود اقدام ب کاری نکن...عجول نباش و خیلی زود درموردش تصمیم نگیر!
جیمین:: من بهش اعتماد دارم و...
_ جیمین هنوز حرفم تموم نشده
جیمین:: ببخشید ادامه بدین...
_ تو کسی هستی ک بیشترین حسادت ها بهش میشه و چشم خیلیا دنبال خوشبختیته ک ب چنگش بگیرن...سادگی نکن
جیمین:: حق با شماست
_ خب دیگه باید برم
جیمین پاشد و مرده رو تا بیرون همراهی کرد و ازش خداحافظی کرد...
درحال حاضر جیمین تو یکی از روستاهای اطراف شهر بود...خیلی از شهر فاصله نداشت،جیمین فعلا برای فهمیدن حقایق درونش و اینکه چطور با گذشتش کنار بیاد و... اینجاست و بعد برای کارای مالی و...ب پایتخت(توکیو) میره...دلش میخواست سانامیو هم با خودش میآورد چون همین ک وجودشو کنارش حس کنه زودتر اینجا اوکی میشد...
ولی حس نگران کننده ای ک داشت مانع آوردنش شد...
...............................................................................
سانو:: خیلی ولم واسشون تنگ شده...
شیومین:: منم همینطور،جیمین ک نیست اما شب میریم پیش سانامی
سانو:: الان چرا نریم؟!
شیومین:: شرکت کارای عقب افتاده داره،باید برم بهشون رسیدگی کنم عاقا سپردشون دست منو رفت
سانو:: خیلی خب اوکی
شیومین بوسه ای رو لبای سانو گذاشت و رفت ک بره سمت شرکت
سانو هم رفت نشست رو کاناپه و تلویزیونو روشن کرد...
سانو:: عه انیمه حتما سانامی داره همینو میبینه😂
................................................................................
سانامی:: بتو مربوط نیست ک من چی میبینم اون کنترلم بده من
یانگم:: خانم آخه انیمه؟!
سانامی:: ببین اگه همین الان...
بکهیون:: خانم مشکلی پیش اومده؟!
سانامی:: این اذیت میکنه
بکهیون:: بلههه؟!
یانگم:: خ..خب گفتم خستن و...
سانامی:: ببند دهنو بابا کنترلو بده
یانگم کنترلو پرت کرد رو کاناپه و رفت شام بپزه...
بکهیون:: اگ اذیتتون کرد یا اون دوتا احمقو باشون قرار گذاشت ک بیارشون عمارت بهم بگین
سانامی:: چ..چشم
بکهیون رفت و سانامی هم نشست...
سانامی:: دختره چ پرووه...
یانگم:: آیییشششش داری چیکار میکنی یانگم! خیلی خر تو خر داره میشه،نباید دسته گل ب آب بدم و الان حساسشون کنم...
۵۲.۴k
۰۳ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.