فصلــ💜دومــ💜
فصلــ💜دومــ💜
پارت ۲۵💜
ددی💜شوگره💜اجباریه من💜
ساعت ۹ شب بود همه شام خورده بودن ک صدای زنگ اومد...
سانامی بدو بدو رفت و درو باز کرد...
یه مین بعد شیومین و سانو وارد شدن
سانامی:: حیییییی😃
شیومین:: به به پرنسس کیوت
سانامی:: فکرشم نمیکردم شما باشییین
سانو:: منو ندیدی ن؟!
سانامی سانو رو محکم بغل کرد و سانو بوسش کرد...
شیومین:: یاااا د بیا بیرون ا بغلش
سانو:: محل نزار حسوده دیگه
سانامی از سانو جدا شد چش غره ای ب شیومین رفت و ایشی کشید...
سانو:: بریم بشینیم😂
رفتن سمت کاناپه ک با یانگم رو ب رو شدن...
سانو سوالی ب یانگم خیره شد...
یانگم:: سلام من یانگم هستم و...
سانامی:: خدمتکار جدیده
یانگم:: 😒
سانو:: ا..آها منم سانو هستم خاهر خونده جیمینم
شیومین:: منم شیومین هستم بادیگارد شخصی جیمین و همسر سانو
یانگم:: خوشبختم...ولی بادیگارد شخصی جنابه پارک نباید الان همراهشون باشن؟!
سانو:: ن
بعدش نشستن...
تبق معمول یانگم از هیچکدوم خوشش نمیومد...
سانامی:: سانو میشه چندروزی بمونی؟!
شیومین:: خیر
سانامی:: وا بتوچه؟!
شیومین:: هنوزم بی ادبی ک🤨
سانامی:: همینیه ک هست پسره مرغ
شیومین:: یهو دیدی با پشت دست خابوندم...
سانو:: عه بسه با هردوتونم
یانگم پوز خندی زد و پاشد رفت سمت آشپزخونه...
سانامی:: یک دختر هرزه ایه
سانو:: عه ببند از کجا معلوم؟!
سانامی:: ا ریختش
شیومین:: خیلیم دافه
سانو:: بلههه؟!
شیومین:: ن..میدونی عنه
سانامی:: خیلی رو مخه
سانو:: عوض باید بشه
سانامی:: ن فعلا نمیخاد
شیومین:: چیکار بدبخت دارین اینکه آرومه
سانو:: باز دهن گشادت وا شد؟!
شیومین:: باش زیپش کردم
سانامی:: میره بار،همش با لباس بازه طوری خودشو بالا میگیره انگار صاحاب اینجاست
شیومین:: خو جَوونه باید ب خودش برسه هرکی جاش بود تو این سن ادای نوکر در نمیاورد!
سانو:: ببند تا نبستمش
سانامی:: خیلی ب خودش میباله
شیومین:: خو خوشگله هرکی جاش بود ب خودش میمالید...عام..چیزه میبالید
سانو:: تو تا یه دل سیر کتک نخوری ک خفه نمیشی
سانامی:: ایش داره میاد
شیومین:: ن پ نیاد؟!
شیومین با دیدن چشم غره سانو لبخندی زد و خفه شد...
یانگم:: بفرمایید چایی
شیومین:: ب حدم با ادبه
یانگم:: کی؟!
سانو:: عمش...
سانامی:: بیا بشین
یانگم رفت نشست و سانو و شیومین و سانامی زل زده بودن بهش...
یانگم ویو:
یا جد سادات،اینا چشونه چرا مثل جن زده ها زل زدن بمن،نکنه نقشه دارن الان بریزن روم...انگار قوم الغُوله بی شاخ و دُمَن
شیومین:: آها
سانو:: ؟!
شیومین:: خاستم سکوت شکسته شه🤣
سانامی:: کصخل😂
سانو:: عمته😂
سانامی:: شوهرته
شیومین:: شوهر خوته...عاام ن چیزه شوهر یانگمه😂نه نه سانووه🤣
سانو:: کم گوه بخور نمصن
سانامی:: یادتونه شیومین با چایی سوخت😂
سانو:: آره لا پاش جزغاله شد🤣
شیومین:: نخیرم مگه تو دیدی؟!
یانگم ویو:
خدا بهم صبر بده،اینا دیگه کین😟
.............................................................................
بومگیو:: پدر دلم میخواد برم ب دیدن دوستم سانامی
پ:: وا الان؟!
بومگیو:: مگه چیه...
پ(همون پدر):: الان دیر وقته تا فردا
بومگیو:: دلم واسش تنگ شده لطفا
پ:: خیلی خب برو حاضر شو...
بومگیو با ذوق رفت تو اتاقش و داشت حاضر میشد...
پارت ۲۵💜
ددی💜شوگره💜اجباریه من💜
ساعت ۹ شب بود همه شام خورده بودن ک صدای زنگ اومد...
سانامی بدو بدو رفت و درو باز کرد...
یه مین بعد شیومین و سانو وارد شدن
سانامی:: حیییییی😃
شیومین:: به به پرنسس کیوت
سانامی:: فکرشم نمیکردم شما باشییین
سانو:: منو ندیدی ن؟!
سانامی سانو رو محکم بغل کرد و سانو بوسش کرد...
شیومین:: یاااا د بیا بیرون ا بغلش
سانو:: محل نزار حسوده دیگه
سانامی از سانو جدا شد چش غره ای ب شیومین رفت و ایشی کشید...
سانو:: بریم بشینیم😂
رفتن سمت کاناپه ک با یانگم رو ب رو شدن...
سانو سوالی ب یانگم خیره شد...
یانگم:: سلام من یانگم هستم و...
سانامی:: خدمتکار جدیده
یانگم:: 😒
سانو:: ا..آها منم سانو هستم خاهر خونده جیمینم
شیومین:: منم شیومین هستم بادیگارد شخصی جیمین و همسر سانو
یانگم:: خوشبختم...ولی بادیگارد شخصی جنابه پارک نباید الان همراهشون باشن؟!
سانو:: ن
بعدش نشستن...
تبق معمول یانگم از هیچکدوم خوشش نمیومد...
سانامی:: سانو میشه چندروزی بمونی؟!
شیومین:: خیر
سانامی:: وا بتوچه؟!
شیومین:: هنوزم بی ادبی ک🤨
سانامی:: همینیه ک هست پسره مرغ
شیومین:: یهو دیدی با پشت دست خابوندم...
سانو:: عه بسه با هردوتونم
یانگم پوز خندی زد و پاشد رفت سمت آشپزخونه...
سانامی:: یک دختر هرزه ایه
سانو:: عه ببند از کجا معلوم؟!
سانامی:: ا ریختش
شیومین:: خیلیم دافه
سانو:: بلههه؟!
شیومین:: ن..میدونی عنه
سانامی:: خیلی رو مخه
سانو:: عوض باید بشه
سانامی:: ن فعلا نمیخاد
شیومین:: چیکار بدبخت دارین اینکه آرومه
سانو:: باز دهن گشادت وا شد؟!
شیومین:: باش زیپش کردم
سانامی:: میره بار،همش با لباس بازه طوری خودشو بالا میگیره انگار صاحاب اینجاست
شیومین:: خو جَوونه باید ب خودش برسه هرکی جاش بود تو این سن ادای نوکر در نمیاورد!
سانو:: ببند تا نبستمش
سانامی:: خیلی ب خودش میباله
شیومین:: خو خوشگله هرکی جاش بود ب خودش میمالید...عام..چیزه میبالید
سانو:: تو تا یه دل سیر کتک نخوری ک خفه نمیشی
سانامی:: ایش داره میاد
شیومین:: ن پ نیاد؟!
شیومین با دیدن چشم غره سانو لبخندی زد و خفه شد...
یانگم:: بفرمایید چایی
شیومین:: ب حدم با ادبه
یانگم:: کی؟!
سانو:: عمش...
سانامی:: بیا بشین
یانگم رفت نشست و سانو و شیومین و سانامی زل زده بودن بهش...
یانگم ویو:
یا جد سادات،اینا چشونه چرا مثل جن زده ها زل زدن بمن،نکنه نقشه دارن الان بریزن روم...انگار قوم الغُوله بی شاخ و دُمَن
شیومین:: آها
سانو:: ؟!
شیومین:: خاستم سکوت شکسته شه🤣
سانامی:: کصخل😂
سانو:: عمته😂
سانامی:: شوهرته
شیومین:: شوهر خوته...عاام ن چیزه شوهر یانگمه😂نه نه سانووه🤣
سانو:: کم گوه بخور نمصن
سانامی:: یادتونه شیومین با چایی سوخت😂
سانو:: آره لا پاش جزغاله شد🤣
شیومین:: نخیرم مگه تو دیدی؟!
یانگم ویو:
خدا بهم صبر بده،اینا دیگه کین😟
.............................................................................
بومگیو:: پدر دلم میخواد برم ب دیدن دوستم سانامی
پ:: وا الان؟!
بومگیو:: مگه چیه...
پ(همون پدر):: الان دیر وقته تا فردا
بومگیو:: دلم واسش تنگ شده لطفا
پ:: خیلی خب برو حاضر شو...
بومگیو با ذوق رفت تو اتاقش و داشت حاضر میشد...
۴۵.۰k
۰۳ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.