Part
#Part210
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
+ باشه پس من اول میرم بعدش هم تو بیا باشه؟
سرم رو به معنی باشه تکون دادم که به سختی با اون کفشهای پاشنه بلند از بین درختا رد شد و برگشت داخل مراسم
منم بعد از چند دقیقه برگشتم پیش بقیه
... به نسبت شب خوبی بود
قرار شد فردا قراردادی که با خودم آورده بودم رو بدم بهشون تا بخونند و اگه موافق بودند امضا کنند
........
با صدای خواب آلودش جواب داد
_ جانم!
+ جونت بی بلا، یه لحظه بیا پشت پنجره
_ سام؟ فیلم زیاد دیدی؟
چرا این دختر همه ی حرفهاش گنگ بود!
یا من دو قرونیم یکم کج بود؟
+ یعنی چی؟
_ عزیزم نگو تو کوچه ی مایی و اومدی جلو پنجره ی ما!
لبخندی زدم
_ خوب درست حدس زدی اومدم
+ سام مگه ما رومئو و ژولیت هستیم آخه! نصف شب میای جلو پنجره اتاق در ضمن اون اتاقی که پنجره ش رو الان میبینی اتاق مامان بابامه، میخوای سنگ پرت کن یمت پنجره بابام بیاد برات بوس بفرسته
یه لحظه قیافه ی شاهرخ خان رو تصور کردم که برای من بوس بفرسته با اون هیکلش و سر کچلش
خندم گرفت،
_ این حرفا رو از کجات در میاری؟
+ دقیق از اونجایی که تو این رمانتیک بازیات رو درمیاری
_ خوب من دلم برات تنگ شده بود نامرد، چرا میزنی تو ذوق آدم
خنده ی نازی کرد
+ خواستم شوخی کنم مرد رمانتیک من، حالا بگو ببینم خونه ی عموم خوش میگذره؟
تو گلو خندیدم و به ماشین تکیه دادم
_ نمیدونی انقدر خوش میگذره که ٣ صبح زدم بیرون که بیام تورو ببینم
+ آها یعنی اگه خوش میگذشت نمیومدی
_ شیرین؟!
با اون صدای خوابالودش خندید
+ جان شیرین؟
_ فردا میرم با بابات حرف میزنم
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
+ باشه پس من اول میرم بعدش هم تو بیا باشه؟
سرم رو به معنی باشه تکون دادم که به سختی با اون کفشهای پاشنه بلند از بین درختا رد شد و برگشت داخل مراسم
منم بعد از چند دقیقه برگشتم پیش بقیه
... به نسبت شب خوبی بود
قرار شد فردا قراردادی که با خودم آورده بودم رو بدم بهشون تا بخونند و اگه موافق بودند امضا کنند
........
با صدای خواب آلودش جواب داد
_ جانم!
+ جونت بی بلا، یه لحظه بیا پشت پنجره
_ سام؟ فیلم زیاد دیدی؟
چرا این دختر همه ی حرفهاش گنگ بود!
یا من دو قرونیم یکم کج بود؟
+ یعنی چی؟
_ عزیزم نگو تو کوچه ی مایی و اومدی جلو پنجره ی ما!
لبخندی زدم
_ خوب درست حدس زدی اومدم
+ سام مگه ما رومئو و ژولیت هستیم آخه! نصف شب میای جلو پنجره اتاق در ضمن اون اتاقی که پنجره ش رو الان میبینی اتاق مامان بابامه، میخوای سنگ پرت کن یمت پنجره بابام بیاد برات بوس بفرسته
یه لحظه قیافه ی شاهرخ خان رو تصور کردم که برای من بوس بفرسته با اون هیکلش و سر کچلش
خندم گرفت،
_ این حرفا رو از کجات در میاری؟
+ دقیق از اونجایی که تو این رمانتیک بازیات رو درمیاری
_ خوب من دلم برات تنگ شده بود نامرد، چرا میزنی تو ذوق آدم
خنده ی نازی کرد
+ خواستم شوخی کنم مرد رمانتیک من، حالا بگو ببینم خونه ی عموم خوش میگذره؟
تو گلو خندیدم و به ماشین تکیه دادم
_ نمیدونی انقدر خوش میگذره که ٣ صبح زدم بیرون که بیام تورو ببینم
+ آها یعنی اگه خوش میگذشت نمیومدی
_ شیرین؟!
با اون صدای خوابالودش خندید
+ جان شیرین؟
_ فردا میرم با بابات حرف میزنم
- ۲.۱k
- ۰۵ فروردین ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط