Part
#Part212
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
پارکینگ هم کامل باز باشه همینکه یه ذره باز شد من سریع زدم بیرون و دوباره دکمه ی ریموت رو زدم که همونقدری که باز شده بود بسته شد
نفس راحتی کشیدم و رفتم سمت سام
_ ترسیدم بابات اینا بیدار بشن
+ خودم هم خیلی ترسیدم
دستاش رو باز کرد که سریع گفتم
_ سوار شو زود بریم دیوونه یکی از همسایه ها ببینه بدبخت میشم
سریع هر دو سوار شدیم
_خوب کجا بریم
+ برو بهت میگم
دستم رو گرفت و گذاشت رو دنده و حرکت کرد
بهش آدرس بام رو دادم
جایی که خیلی بلند بود و پاتوق من و دوستای دبیرستانیم بود
یه جایی شبیه به خرابه و پایینش یه پرتگاه و یه دره بود کلاً کسی اون اطراف نمیرفت خیلی دور بود و ما هم اخر هفته ها ساعت ها پیاده روی میکردیم تا به اونجا برسیم ولی الان با ماشین رسیدنمون به اونجا راحت تر بود
وقتی به بام رسیدیم پیاده شدیم
_ اینجا کجاست؟
شونه هامو دادم بالا و از سوزی که اومد بازوهامو بغل گرفتم و منظره ی روبروم نگاه کردم
_ با بچه ها دوران دبیرستان اخر هفته ها میومدیم اینجا ولی تا حالا نشده بود شب اینجا باشم
از پشت بغلم کرد
گرمای تنش اثر اون سوز رو از بین برد
سرش رو کنار گوشم آورد و نفس عمیقی کشید
_ خوبه پس اولین تجربه ی شبانه ی اینجا رو با هم رقم زدیم
تک خنده ای کردم و بیشتر خودم رو تو بغلش جا دادم و به آسمون خیره شدم
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
پارکینگ هم کامل باز باشه همینکه یه ذره باز شد من سریع زدم بیرون و دوباره دکمه ی ریموت رو زدم که همونقدری که باز شده بود بسته شد
نفس راحتی کشیدم و رفتم سمت سام
_ ترسیدم بابات اینا بیدار بشن
+ خودم هم خیلی ترسیدم
دستاش رو باز کرد که سریع گفتم
_ سوار شو زود بریم دیوونه یکی از همسایه ها ببینه بدبخت میشم
سریع هر دو سوار شدیم
_خوب کجا بریم
+ برو بهت میگم
دستم رو گرفت و گذاشت رو دنده و حرکت کرد
بهش آدرس بام رو دادم
جایی که خیلی بلند بود و پاتوق من و دوستای دبیرستانیم بود
یه جایی شبیه به خرابه و پایینش یه پرتگاه و یه دره بود کلاً کسی اون اطراف نمیرفت خیلی دور بود و ما هم اخر هفته ها ساعت ها پیاده روی میکردیم تا به اونجا برسیم ولی الان با ماشین رسیدنمون به اونجا راحت تر بود
وقتی به بام رسیدیم پیاده شدیم
_ اینجا کجاست؟
شونه هامو دادم بالا و از سوزی که اومد بازوهامو بغل گرفتم و منظره ی روبروم نگاه کردم
_ با بچه ها دوران دبیرستان اخر هفته ها میومدیم اینجا ولی تا حالا نشده بود شب اینجا باشم
از پشت بغلم کرد
گرمای تنش اثر اون سوز رو از بین برد
سرش رو کنار گوشم آورد و نفس عمیقی کشید
_ خوبه پس اولین تجربه ی شبانه ی اینجا رو با هم رقم زدیم
تک خنده ای کردم و بیشتر خودم رو تو بغلش جا دادم و به آسمون خیره شدم
- ۲.۹k
- ۰۵ فروردین ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط