{ زوزه ی گرگ در شب }
{ زوزه ی گرگ در شب }
Don't give up on your dreams, make them your own, this is
what life gave me
p6
ویو ارکیده
منو پرت کردن ، گفتم دیگه کارم ساختس که یکی منو کشید به سمت آسمون و بغلم کرد . اون همون پسری بود که دیدم
جیه لی : کی جرعت کرده به شهر های شی حمله کنه ؟
+ تو کی هستی که به خودت جرعت پرسیدن اسم من رو دادی
ویو کوک
با قدرتم تمام نگهبان هارو کُشتم ، و اون دیگ رو شکستم و روح شیطانی آزاد شد و رفت و مردم شهر شی رو تسخیر کرد ، مردم داشتن اعذاب میکشیدن، جیه لی هم رفت تا مردم رو آروم کنه ، اون پری رو گذاشتم زمین
_ چی شده ؟ چرا مردم فرار کردن ؟
ویو ارکیده
اومد نزدیکم و دستش رو گذاشت زیر چونم و صورتش رو نزدیک صورتم کرد ، فاصله ی بین لبامون یه میلی متر بود ، نفسای گرمش به لبم میخورد، راستش حس عجیبی داشت
ویو کوک
+از این به بعد ازت محافظت میکنم
_ نه ممنون من دیگه باید برم
که دستم رو گرفت
_ تو چته ؟ میخوای منو بکشی
+ با تما تما تما وجودم میخوام بکشمت و دست و پاتو قطع کنم و بندازمت توی رودخانه تا خراک تمساح ها شی ، ولی نمیتونم
_ چرا ؟
+ از این به بعد تو مال منی ، هر نفست مال منه ، هر قطره ی خونت مال منه ، فهمیدی ؟
ویو ارکیده
وایسا ببینم ، این الان گفت مال منی ؟ یعنی عاشقم شده ؟ آخی( بدبخت پدرش رو کشته عاشق تو شه ؟)
_ بهتره بری دنبال یکی دیگه ، من به دردت نمیخورم
+ پس طلسمم رو بشکون
_ چه طلسمی ؟ اها طلسم هاساگاشیکا؟
+ پس میدونی
_ من نمیتونم ، من فقط یه ارکیده ی معمولیم
ویو جیه لی
داشتم مردم رو میکشتم که حاکم اومد و روح شیطانی رو گرفت و دیگ رو درست کرد . و منو صدا کرد
حاکم : تو چیکار کردی
جیه لی : برگ رو گم کردم ، من لایق مرگم
حاکم : معلومه که لایق مرگی
جیه لی : ولی ارباب رونگ هائو ، من یه چیزی میدونم
رونگ هائو : چی ؟
جیه لی : کسی که اونو دزدیده ، از قصر بوده و توی تالار داوری عه
رونگ هائو : خوبه ( بچه ها ، رونگ هائو همون دوست تهیونگه، و خیانت کاره
Don't give up on your dreams, make them your own, this is
what life gave me
p6
ویو ارکیده
منو پرت کردن ، گفتم دیگه کارم ساختس که یکی منو کشید به سمت آسمون و بغلم کرد . اون همون پسری بود که دیدم
جیه لی : کی جرعت کرده به شهر های شی حمله کنه ؟
+ تو کی هستی که به خودت جرعت پرسیدن اسم من رو دادی
ویو کوک
با قدرتم تمام نگهبان هارو کُشتم ، و اون دیگ رو شکستم و روح شیطانی آزاد شد و رفت و مردم شهر شی رو تسخیر کرد ، مردم داشتن اعذاب میکشیدن، جیه لی هم رفت تا مردم رو آروم کنه ، اون پری رو گذاشتم زمین
_ چی شده ؟ چرا مردم فرار کردن ؟
ویو ارکیده
اومد نزدیکم و دستش رو گذاشت زیر چونم و صورتش رو نزدیک صورتم کرد ، فاصله ی بین لبامون یه میلی متر بود ، نفسای گرمش به لبم میخورد، راستش حس عجیبی داشت
ویو کوک
+از این به بعد ازت محافظت میکنم
_ نه ممنون من دیگه باید برم
که دستم رو گرفت
_ تو چته ؟ میخوای منو بکشی
+ با تما تما تما وجودم میخوام بکشمت و دست و پاتو قطع کنم و بندازمت توی رودخانه تا خراک تمساح ها شی ، ولی نمیتونم
_ چرا ؟
+ از این به بعد تو مال منی ، هر نفست مال منه ، هر قطره ی خونت مال منه ، فهمیدی ؟
ویو ارکیده
وایسا ببینم ، این الان گفت مال منی ؟ یعنی عاشقم شده ؟ آخی( بدبخت پدرش رو کشته عاشق تو شه ؟)
_ بهتره بری دنبال یکی دیگه ، من به دردت نمیخورم
+ پس طلسمم رو بشکون
_ چه طلسمی ؟ اها طلسم هاساگاشیکا؟
+ پس میدونی
_ من نمیتونم ، من فقط یه ارکیده ی معمولیم
ویو جیه لی
داشتم مردم رو میکشتم که حاکم اومد و روح شیطانی رو گرفت و دیگ رو درست کرد . و منو صدا کرد
حاکم : تو چیکار کردی
جیه لی : برگ رو گم کردم ، من لایق مرگم
حاکم : معلومه که لایق مرگی
جیه لی : ولی ارباب رونگ هائو ، من یه چیزی میدونم
رونگ هائو : چی ؟
جیه لی : کسی که اونو دزدیده ، از قصر بوده و توی تالار داوری عه
رونگ هائو : خوبه ( بچه ها ، رونگ هائو همون دوست تهیونگه، و خیانت کاره
۱۳.۵k
۲۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.