{ زوزه ی گرگ در شب }
{ زوزه ی گرگ در شب }
Don't give up on your dreams, make them your own, this is
what life gave me
p4
ویو ارکیده
لبم رفت رو لباش و بعد افتادم زمین ،
_ اخجون، به بدن خودم برگشتم
سرم رو بردم بالا و ، وای خدا ، اون توی بدنش بود یه شنل سیاه ترسناک دورش بود و خیلی جذاب بود و داشت با خشم بهم نگاه میکرد ، دورش هم یه دود سیاه بود . مثل سگ ترسیدم
+ باید ازت تشکر کنم ( تمام حرف هاش با لحن سرد و ترسناکه )
_ نیازی نیست ، من رفع زحمت میکنم ، فرارررررررررر
ولی منو کشید سمتش و با دست هاش گردنم رو فشرد که دیدم یه نور روی گردنش زد بیرون ، وایسا ما طلسم هاساگاشیکا شدیم ؟
و ولم کرد و افتادم زمین
ویو کوک
چخبره ؟ چرا دارم مثل اون عذاب میکشم ؟ وقتی داشتم گردنش رو فشار میدادم انگار یکی هم داشت گردن منو فشار میداد ، وایی نه ما طلسم هاساگاشیکا شدیم ( یه طلسمیه که هر اتفاقی برای ارکیده بیوفته واسه کوک هم میوفته ، بچه ها ، میدونم برای بار سوم از فیک قبل برداشتم ولی مجبورم )
یهویی زندان از هم پاشید و اون دختر غیب شد ، منم پرواز کردم و دیدم زندان شکسته ، درستش کردم انگار نه انگار شکسته ، بعضی از زندانی ها فرار کردن ولی به من چه !
ویو ارکیده
توی جنگل فرود اومدم
_ خودمم، برگشتم خونه ، وایسا
برگ ارباب کیم رو دیدم ، سالم بود ، تونستم نجاتش بدم ، باید جشن بگیریم یوهووووووو ، داشتم میرفتم که یاد اومن پسره افتادم ، واسه چی استرس بگیرم ؟ ارباب کیم حتما اونو میگیره ، که دیدم دوتا مرد خلافکار اومدن جلوم ، حتما از زندان فرار کردن ، وایی نه بدبخت شدم، اینم شانسه آخه؟ واییی
_ بیاین با صحبت حلش کنیم
تهیونگ : کی اونجاست ؟
_ ارباب کیم ، نباید منو ببینه
رفتم پشت درخت و اون هارو دید و گرفت ، همراهش ارباب رونگ هائو هم بود ، ارباب رونگ هائو دوست صمیمی ارباب کیمه
رونگ هائو : چطور فرار کردن ؟
تهیونگ : باید بریم زندان رو چک کنیم
رونگ هائو : ولی من الان از اونجا اومدم ، سالم بود ، حتما فرار کردن بیا برگردیم
تهیونگ : باش
و رفتن ، خدارو شکر منو ندیدن ، برگشتم به تالار داوري و همه چیز رو به لیسا و رزی و جیسو گفتم
ویو کوک
رفتم و شانگ چوئه رو بیدار کردم ، اون دستیار من از قدیم بوده و همیشه به من خدمت میکرده و یه اژدها داره ، واسه ی همین بهش اژدهای سیاه هم میگن
علامت شانگ چوئه £
£ ارباب ، بعد این همه سال برگشتید ، تا پای جونم بهتون پای بندم
و بهم تعظیم کرد
+معلومه ، قلمروی ماه فکر کرده من مردم ؟ گستاخا، منو دسته کم گرفتن
£ معلومه ارباب ، میخواید چیکار کنید ؟
+ فعلا با قبیله ی ماه کاری نداریم ، اول باید حساب اون دختر رو برسم
ادامه دارد ...
۸ لایک ۱۰ کامنت
حمایت ها خیلی کمه
Don't give up on your dreams, make them your own, this is
what life gave me
p4
ویو ارکیده
لبم رفت رو لباش و بعد افتادم زمین ،
_ اخجون، به بدن خودم برگشتم
سرم رو بردم بالا و ، وای خدا ، اون توی بدنش بود یه شنل سیاه ترسناک دورش بود و خیلی جذاب بود و داشت با خشم بهم نگاه میکرد ، دورش هم یه دود سیاه بود . مثل سگ ترسیدم
+ باید ازت تشکر کنم ( تمام حرف هاش با لحن سرد و ترسناکه )
_ نیازی نیست ، من رفع زحمت میکنم ، فرارررررررررر
ولی منو کشید سمتش و با دست هاش گردنم رو فشرد که دیدم یه نور روی گردنش زد بیرون ، وایسا ما طلسم هاساگاشیکا شدیم ؟
و ولم کرد و افتادم زمین
ویو کوک
چخبره ؟ چرا دارم مثل اون عذاب میکشم ؟ وقتی داشتم گردنش رو فشار میدادم انگار یکی هم داشت گردن منو فشار میداد ، وایی نه ما طلسم هاساگاشیکا شدیم ( یه طلسمیه که هر اتفاقی برای ارکیده بیوفته واسه کوک هم میوفته ، بچه ها ، میدونم برای بار سوم از فیک قبل برداشتم ولی مجبورم )
یهویی زندان از هم پاشید و اون دختر غیب شد ، منم پرواز کردم و دیدم زندان شکسته ، درستش کردم انگار نه انگار شکسته ، بعضی از زندانی ها فرار کردن ولی به من چه !
ویو ارکیده
توی جنگل فرود اومدم
_ خودمم، برگشتم خونه ، وایسا
برگ ارباب کیم رو دیدم ، سالم بود ، تونستم نجاتش بدم ، باید جشن بگیریم یوهووووووو ، داشتم میرفتم که یاد اومن پسره افتادم ، واسه چی استرس بگیرم ؟ ارباب کیم حتما اونو میگیره ، که دیدم دوتا مرد خلافکار اومدن جلوم ، حتما از زندان فرار کردن ، وایی نه بدبخت شدم، اینم شانسه آخه؟ واییی
_ بیاین با صحبت حلش کنیم
تهیونگ : کی اونجاست ؟
_ ارباب کیم ، نباید منو ببینه
رفتم پشت درخت و اون هارو دید و گرفت ، همراهش ارباب رونگ هائو هم بود ، ارباب رونگ هائو دوست صمیمی ارباب کیمه
رونگ هائو : چطور فرار کردن ؟
تهیونگ : باید بریم زندان رو چک کنیم
رونگ هائو : ولی من الان از اونجا اومدم ، سالم بود ، حتما فرار کردن بیا برگردیم
تهیونگ : باش
و رفتن ، خدارو شکر منو ندیدن ، برگشتم به تالار داوري و همه چیز رو به لیسا و رزی و جیسو گفتم
ویو کوک
رفتم و شانگ چوئه رو بیدار کردم ، اون دستیار من از قدیم بوده و همیشه به من خدمت میکرده و یه اژدها داره ، واسه ی همین بهش اژدهای سیاه هم میگن
علامت شانگ چوئه £
£ ارباب ، بعد این همه سال برگشتید ، تا پای جونم بهتون پای بندم
و بهم تعظیم کرد
+معلومه ، قلمروی ماه فکر کرده من مردم ؟ گستاخا، منو دسته کم گرفتن
£ معلومه ارباب ، میخواید چیکار کنید ؟
+ فعلا با قبیله ی ماه کاری نداریم ، اول باید حساب اون دختر رو برسم
ادامه دارد ...
۸ لایک ۱۰ کامنت
حمایت ها خیلی کمه
۱۳.۵k
۱۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.