که مدیر گفت
که مدیر گفت
مدیر:خب بچه همتون به گروه های دونفره تقسیم میشوید و تو خونه های چوبی هم اتاقی هستین حالا همه به ردیف وایسید تا مشخص کنم کی با کی هست
همه به ردیف ایستادن
تهیونگ و هانا
سوهو و سولی
جونگ کوک و نانسی
لیا و جون هو
یونگی و یونا
......
مدیر:خب بچه ها بیاین کلید خونه هاتون رو بردارید کمی استراحت کنید شب میخوایم تو ساحل دور هم جمع شیم
همه:چشم
و هر کس با هم اتاقی خودش رفت توی خونه
ویو لیا
با جون هو وارد خونه شدیم خیلی خونه خوشگل و کیوتی بود دو تا تخت یه نفره داشت و دو تا کمد رفتم لباس هامو تو کمد چیدم جون هو هم تو اون یکی کمد کارم تموم شده بود رفتم روی تختم نشستم با گوشیم ور میرفتم که جونگ کوک زنگ زد
+بله جونگ کوک
_میشه بیای بیرون عشقم دلم برات تنگ شده
+باشه یه چند لحظه صبر کن من لباسم رو بپوشم میام
_باشه بای
+بای
میخواستم لباسم رو عوض کنم اما جون هو تو خونه پس بهش گفتم
+جون هو میشه بری بیرون یه لحضه میخوام لباس هامو عوض کنم
جون هو :نه نمیتونم برم همینجا بکن من نگات نمیکنم
+اوکی اما قول دادی که نگاه نکنی اا
لباسم رو انتخاب کردم یه شورتک لی با یه تیشرت سفید دکمه دار پوشیدم موهامو حالت دادم یه آرایش لایت کردم کفش های اسپرت سفیدم هم پوشیدم گوشیمو برداشتم و داشتم میرفتم که جون هو گفت
جون هو:کجا میری با این وعض
+دارم میرم پیش جونگ کوک چطور مگه
جون هو : هیچی همینجوری برو
+بای
از خونه زدم بیرون همه داشتن تو آب بازی میکردن رفتم روی صندلی رستوران که نوشیدنی میفروخت نشستم
+یه آب پرتقال لطفاً
....:چشم....بفرماید
+مرسی
ویو کوک
چرا آخه چرا من باید با این هرزه هم اتاقی باشم تازه عشقمم هم با اون پسره که مثلاً خودشو خوب نشون میده میخواستم به لیا زنگ بزنم بریم کمی بگردیم چون واقعا بودن با این دختره تو یه خونه حالم رو بهم میزد لباسم رو انتخاب کردم و رفتم تو حموم عوضش کردم به لیا زنگ زدم اونم قبول کرد و از خونه اومدم بیرون و که لیا پیام داد گفت بیا آبمیوه فروشی منم رفتم پیشش
پایان ویو کوک
_عشقم
+کوکی اووم بیا بشین
_نه بیا بریم قدم بزنیم
+باشه
...
مدیر:خب بچه همتون به گروه های دونفره تقسیم میشوید و تو خونه های چوبی هم اتاقی هستین حالا همه به ردیف وایسید تا مشخص کنم کی با کی هست
همه به ردیف ایستادن
تهیونگ و هانا
سوهو و سولی
جونگ کوک و نانسی
لیا و جون هو
یونگی و یونا
......
مدیر:خب بچه ها بیاین کلید خونه هاتون رو بردارید کمی استراحت کنید شب میخوایم تو ساحل دور هم جمع شیم
همه:چشم
و هر کس با هم اتاقی خودش رفت توی خونه
ویو لیا
با جون هو وارد خونه شدیم خیلی خونه خوشگل و کیوتی بود دو تا تخت یه نفره داشت و دو تا کمد رفتم لباس هامو تو کمد چیدم جون هو هم تو اون یکی کمد کارم تموم شده بود رفتم روی تختم نشستم با گوشیم ور میرفتم که جونگ کوک زنگ زد
+بله جونگ کوک
_میشه بیای بیرون عشقم دلم برات تنگ شده
+باشه یه چند لحظه صبر کن من لباسم رو بپوشم میام
_باشه بای
+بای
میخواستم لباسم رو عوض کنم اما جون هو تو خونه پس بهش گفتم
+جون هو میشه بری بیرون یه لحضه میخوام لباس هامو عوض کنم
جون هو :نه نمیتونم برم همینجا بکن من نگات نمیکنم
+اوکی اما قول دادی که نگاه نکنی اا
لباسم رو انتخاب کردم یه شورتک لی با یه تیشرت سفید دکمه دار پوشیدم موهامو حالت دادم یه آرایش لایت کردم کفش های اسپرت سفیدم هم پوشیدم گوشیمو برداشتم و داشتم میرفتم که جون هو گفت
جون هو:کجا میری با این وعض
+دارم میرم پیش جونگ کوک چطور مگه
جون هو : هیچی همینجوری برو
+بای
از خونه زدم بیرون همه داشتن تو آب بازی میکردن رفتم روی صندلی رستوران که نوشیدنی میفروخت نشستم
+یه آب پرتقال لطفاً
....:چشم....بفرماید
+مرسی
ویو کوک
چرا آخه چرا من باید با این هرزه هم اتاقی باشم تازه عشقمم هم با اون پسره که مثلاً خودشو خوب نشون میده میخواستم به لیا زنگ بزنم بریم کمی بگردیم چون واقعا بودن با این دختره تو یه خونه حالم رو بهم میزد لباسم رو انتخاب کردم و رفتم تو حموم عوضش کردم به لیا زنگ زدم اونم قبول کرد و از خونه اومدم بیرون و که لیا پیام داد گفت بیا آبمیوه فروشی منم رفتم پیشش
پایان ویو کوک
_عشقم
+کوکی اووم بیا بشین
_نه بیا بریم قدم بزنیم
+باشه
...
۹.۶k
۲۴ فروردین ۱۴۰۲