خانزاده پارت
#خان_زاده #پارت237
به محض باز کردن در یکی وحشیانه دست دور گردنم انداخت و هلم داد داخل.
با چشمای گرد شده به صورت هلیا نگاه کردم.
چنان گردنم و محکم فشار میداد که اصلا نمیتونستم نفس بکشم.
کوبوندم به دیوار و داد زد
_هرزه ی عوضی... زندت نمیذارم...
بیشتر گلومو فشار داد و داد زد
_بهت نشون میدم زیر پای شوهر من نشستن یعنی چی...
چشمام داشت از کاسه بیرون میزد. با زانو لگدی به شکمش زدم که حلقه ی دستاش شل شد. هلش دادم عقب و به سرفه افتادم.
دوباره به سمتم حمله کرد که این بار دستاش و گرفتم و گفتم
_چه مرگته تو؟
داد زد
_توعه هرجایی راه به راه میچسبی به اهورا... قبول کن دیگه طلاقت داد.شوهر منه...تو رو نمیخواد. چرا هی بهش گیر میدی؟
با طعنه گفتم
_به تو اینجوری گفته؟
با خشم داد زد
_غیر اینه که توعه هرزه راه افتادی دنبال شوهر من؟
عصبی تر از اون صدام و بالا بردم
_آره غیر از اینه. اونی که دنبال من راه افتاده اونه... اونی که راحتم نمیذاره به حال خودم اونه... به جای اینکه یقه ی منو بچسبی برو جلوی شوهرت و بگیر... من که از خدامه دیگه ریخت هیچ کدومتونو نبینم.
با نفرت گفت
_مثل سگ دروغ میگی؟
خندیدم
_من دروغ نمیگم. اونی که تو رو، منو... با هم اسکل کرده اهورا ست... اصلا تو میدونی شب عروسی تون با چه حالی اومد پیش من؟میدونی چه بلایی سرم آورد؟میدونی همون موقعی که با تو نامزد بود یه زن دیگه توی روستا داشت؟میدونی الان یه پسر داره؟
خشکش زد. حتی نفس هم نمیکشید.
🍁 🍁 🍁 🍁
به محض باز کردن در یکی وحشیانه دست دور گردنم انداخت و هلم داد داخل.
با چشمای گرد شده به صورت هلیا نگاه کردم.
چنان گردنم و محکم فشار میداد که اصلا نمیتونستم نفس بکشم.
کوبوندم به دیوار و داد زد
_هرزه ی عوضی... زندت نمیذارم...
بیشتر گلومو فشار داد و داد زد
_بهت نشون میدم زیر پای شوهر من نشستن یعنی چی...
چشمام داشت از کاسه بیرون میزد. با زانو لگدی به شکمش زدم که حلقه ی دستاش شل شد. هلش دادم عقب و به سرفه افتادم.
دوباره به سمتم حمله کرد که این بار دستاش و گرفتم و گفتم
_چه مرگته تو؟
داد زد
_توعه هرجایی راه به راه میچسبی به اهورا... قبول کن دیگه طلاقت داد.شوهر منه...تو رو نمیخواد. چرا هی بهش گیر میدی؟
با طعنه گفتم
_به تو اینجوری گفته؟
با خشم داد زد
_غیر اینه که توعه هرزه راه افتادی دنبال شوهر من؟
عصبی تر از اون صدام و بالا بردم
_آره غیر از اینه. اونی که دنبال من راه افتاده اونه... اونی که راحتم نمیذاره به حال خودم اونه... به جای اینکه یقه ی منو بچسبی برو جلوی شوهرت و بگیر... من که از خدامه دیگه ریخت هیچ کدومتونو نبینم.
با نفرت گفت
_مثل سگ دروغ میگی؟
خندیدم
_من دروغ نمیگم. اونی که تو رو، منو... با هم اسکل کرده اهورا ست... اصلا تو میدونی شب عروسی تون با چه حالی اومد پیش من؟میدونی چه بلایی سرم آورد؟میدونی همون موقعی که با تو نامزد بود یه زن دیگه توی روستا داشت؟میدونی الان یه پسر داره؟
خشکش زد. حتی نفس هم نمیکشید.
🍁 🍁 🍁 🍁
- ۱۰۲.۳k
- ۰۸ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط