خان زاده پارت236
#خان_زاده #پارت236
لگدی به دیوار زد و غرید
_میدونم چی کار کنم باهاش!
به سمت در رفت که پریدم جلوش و گفتم
_میخوای بری قاتلم بشی؟ به خاطر اینکه اومد حقیقت و بهم گفت میخوای بکشیش؟
با حرص دستاشو دو طرف صورتم گذاشت و گفت
_آره... میخوام بکشمش! چون من اینم خوب نگام کن! حتی به کسی که دوسش دارم هم آسیب میزنم. اون قدر بی رحمم که دل آدما واسم پشیزی ارزش نداره. نه مهتاب نه هلیا نه صد نفر دیگه که اومدن و رفتن واسم مهم نیستن اما تو...
وسط حرفش پریدم
_دیگه نخواه که با دروغ گفتنات منو بشونی سر جام...تو توی خونه ی من چیکار داری وقتی دیشب تو با هلیا گذروندی؟
جا خورد...با اخم گفت
_اینم اون عوضی بهت گفت؟
با طعنه پوزخند زدم و گفتم
_نه.ردش هنوز رو گردنته...
دستش روی گردنش نشست. با اون کبودی های گردنش واسه ی من دم از دوست داشتن میزنه.
نفسش و فوت کرد و گفت
_توضیح میدم
طوری نگاهش کردم که کلافی چنگی لای موهاش برد.
با تاخیر گفت
_من از سر اجبار باهاشم..برای اینکه نیوفتم زندان... برای اینکه حقمو از اون خانواده بگیرم.
متاسف نگاهش کردم.
نگاهم کلافش کرد که غرید
_نمیدونم چه حرفایی بهت زده اما من اون آدم عوضی که اون گفت نیستم. اینو به تو هم ثابت میکنم
حرفش و زد و با عصبانیت از خونه بیرون رفت و درو کوبید
🍁 🍁 🍁 🍁
لگدی به دیوار زد و غرید
_میدونم چی کار کنم باهاش!
به سمت در رفت که پریدم جلوش و گفتم
_میخوای بری قاتلم بشی؟ به خاطر اینکه اومد حقیقت و بهم گفت میخوای بکشیش؟
با حرص دستاشو دو طرف صورتم گذاشت و گفت
_آره... میخوام بکشمش! چون من اینم خوب نگام کن! حتی به کسی که دوسش دارم هم آسیب میزنم. اون قدر بی رحمم که دل آدما واسم پشیزی ارزش نداره. نه مهتاب نه هلیا نه صد نفر دیگه که اومدن و رفتن واسم مهم نیستن اما تو...
وسط حرفش پریدم
_دیگه نخواه که با دروغ گفتنات منو بشونی سر جام...تو توی خونه ی من چیکار داری وقتی دیشب تو با هلیا گذروندی؟
جا خورد...با اخم گفت
_اینم اون عوضی بهت گفت؟
با طعنه پوزخند زدم و گفتم
_نه.ردش هنوز رو گردنته...
دستش روی گردنش نشست. با اون کبودی های گردنش واسه ی من دم از دوست داشتن میزنه.
نفسش و فوت کرد و گفت
_توضیح میدم
طوری نگاهش کردم که کلافی چنگی لای موهاش برد.
با تاخیر گفت
_من از سر اجبار باهاشم..برای اینکه نیوفتم زندان... برای اینکه حقمو از اون خانواده بگیرم.
متاسف نگاهش کردم.
نگاهم کلافش کرد که غرید
_نمیدونم چه حرفایی بهت زده اما من اون آدم عوضی که اون گفت نیستم. اینو به تو هم ثابت میکنم
حرفش و زد و با عصبانیت از خونه بیرون رفت و درو کوبید
🍁 🍁 🍁 🍁
۱۰۲.۵k
۰۸ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.