عشق سیاه و سفید p35
عشق سیاه و سفید p35
سونگ مین:عا ن نیازی نیست جونگ کوک خوب میشم نگران نباش
جونگ کوک:ن پاشو پاشو بریم
سونگ مین:عزیزم گفتم که نیازی نیست خوب شدم بیا بخاب
وقتی مطمئن شد اومد و از کمرم بغلم کرد و سرمو گذاشت تو سینش و منن بغلش کردم احساس ارامش داشتم و گرفتیم خابیدیم
صبح با صدای مامانم بلند شدیم و چشمامو باز کردم دیدم جونگ کوک لخته و هیچی تنش نیست و پتو فقط تا روی پاهاش و دیدم خودمم لباس تنم نیست و فقط پتو رومون بود
سریع رفتم زیر پتو تو بغلش و دیدم بیدار شد
جونگ کوک:چیه ؟چی شد(با قیافه خوابالو
سونگ مین:دیشب دقیقا داشتی چه کار میکردی که لختم ها؟خر مامانم پشته دره اه برو لباساتو بپوش درو باز کن بدوو
جونگ کوک:چی مامانت
سریع از جاش پاشد و هل هولی لباس پوشید و منم هول هولی لباس پوشیدم و درو باز کردیم باهم دیدم مامانم زد زیر خنده
مامان:شما دوتا چرا تیپ تون اینجوریه ها(با خنده)
سونگ مین:چجوریه مگه
یه نگاهی به کوک انداختم و یه نگاهی به خودم
لباسامون رو اشتباه پوشیده بودیم اون سوتین من و شلوارکم رو پوشیده بود من پیرهن و شرت اونو
خودمم از تیپ جونگ کوک با سوتینم زدم زیر خنده و گفتم:وایی اینو چجور پوشیدی تو(با خنده های بلند)
کوک:هییییی،وایییی این کجا بود عابروم رفت
خود کوکی هم زد زیر خنده و از خنده دیگه داشتیم جر میخوردیم لباس مناسب پوشیدیم و رفتیم پایین سر میز صبحونه نشسته بودیم و هروقت یاد کوک میفتادم با سوتین میزدم زیر خنده که یهو دیدم ....
جیهون:سلام صبح بخیر کو اجی میخام ببینمش
سونگ مین:جی هوووووووووووون سلام عزیز خاهر
بغلش کردم و کلی بوسش کردم
جونگ کوک:راستی سونگ مین امروز باید بریم جایی
متوجه شدم منظورش دکتر بود چکاپ برای سرم
سونگ مین:اها اره باش من سیر شدم میرم که لباسامو بپوشم
ماما:الان دخترم
سونگ مین:اره مامان خیلی کارم واجبه زود میایم
مامان:باشه
رفتم بالا یا لباس مشکی تا رون پاهام و یه کفش پوشیدم دیگه شلواری نپوشیدم
رفتم پایین تو ماشین پیش جونگ کوک
سونگ مین:من میترسم کوکی
جونگ کوک:نترس چیزی نمیشه فدات شم
با ماشین رفتیم سمت بیمارستان ،بعد از چند مین رسیدم و تو نوبت بودم که منشی صدام کرد رفتم داخل و رو تخت دستگاه خابیدم و رفتم داخل دستگاه چشمامو بسته بودم و اشک میریختم فقط بعد از چند مین از دستگاه اومدم بیرون و وقتی عکس رو نشون دکتر دادم
دکتر:متاسفانه تومور داره رشد میکنه انگار دارو هیچ اثری ندارا اگر بیشتر از این رشد کنه ممکنه جونتون رو بگیره پس وقت عمل رو میندازیم جلو تر موافقید
جونگ کوک:اقای دکتر از عمل سالم میاد بیرون دیگه ن
دکتر:ببخشید ولی اگه تومور همینجور رشدش سریع باشه ممکنه جونشون رو از دست بدن یا موقع عمل فلج بشن
با این حرفا اشک میریختم و.......
سونگ مین:عا ن نیازی نیست جونگ کوک خوب میشم نگران نباش
جونگ کوک:ن پاشو پاشو بریم
سونگ مین:عزیزم گفتم که نیازی نیست خوب شدم بیا بخاب
وقتی مطمئن شد اومد و از کمرم بغلم کرد و سرمو گذاشت تو سینش و منن بغلش کردم احساس ارامش داشتم و گرفتیم خابیدیم
صبح با صدای مامانم بلند شدیم و چشمامو باز کردم دیدم جونگ کوک لخته و هیچی تنش نیست و پتو فقط تا روی پاهاش و دیدم خودمم لباس تنم نیست و فقط پتو رومون بود
سریع رفتم زیر پتو تو بغلش و دیدم بیدار شد
جونگ کوک:چیه ؟چی شد(با قیافه خوابالو
سونگ مین:دیشب دقیقا داشتی چه کار میکردی که لختم ها؟خر مامانم پشته دره اه برو لباساتو بپوش درو باز کن بدوو
جونگ کوک:چی مامانت
سریع از جاش پاشد و هل هولی لباس پوشید و منم هول هولی لباس پوشیدم و درو باز کردیم باهم دیدم مامانم زد زیر خنده
مامان:شما دوتا چرا تیپ تون اینجوریه ها(با خنده)
سونگ مین:چجوریه مگه
یه نگاهی به کوک انداختم و یه نگاهی به خودم
لباسامون رو اشتباه پوشیده بودیم اون سوتین من و شلوارکم رو پوشیده بود من پیرهن و شرت اونو
خودمم از تیپ جونگ کوک با سوتینم زدم زیر خنده و گفتم:وایی اینو چجور پوشیدی تو(با خنده های بلند)
کوک:هییییی،وایییی این کجا بود عابروم رفت
خود کوکی هم زد زیر خنده و از خنده دیگه داشتیم جر میخوردیم لباس مناسب پوشیدیم و رفتیم پایین سر میز صبحونه نشسته بودیم و هروقت یاد کوک میفتادم با سوتین میزدم زیر خنده که یهو دیدم ....
جیهون:سلام صبح بخیر کو اجی میخام ببینمش
سونگ مین:جی هوووووووووووون سلام عزیز خاهر
بغلش کردم و کلی بوسش کردم
جونگ کوک:راستی سونگ مین امروز باید بریم جایی
متوجه شدم منظورش دکتر بود چکاپ برای سرم
سونگ مین:اها اره باش من سیر شدم میرم که لباسامو بپوشم
ماما:الان دخترم
سونگ مین:اره مامان خیلی کارم واجبه زود میایم
مامان:باشه
رفتم بالا یا لباس مشکی تا رون پاهام و یه کفش پوشیدم دیگه شلواری نپوشیدم
رفتم پایین تو ماشین پیش جونگ کوک
سونگ مین:من میترسم کوکی
جونگ کوک:نترس چیزی نمیشه فدات شم
با ماشین رفتیم سمت بیمارستان ،بعد از چند مین رسیدم و تو نوبت بودم که منشی صدام کرد رفتم داخل و رو تخت دستگاه خابیدم و رفتم داخل دستگاه چشمامو بسته بودم و اشک میریختم فقط بعد از چند مین از دستگاه اومدم بیرون و وقتی عکس رو نشون دکتر دادم
دکتر:متاسفانه تومور داره رشد میکنه انگار دارو هیچ اثری ندارا اگر بیشتر از این رشد کنه ممکنه جونتون رو بگیره پس وقت عمل رو میندازیم جلو تر موافقید
جونگ کوک:اقای دکتر از عمل سالم میاد بیرون دیگه ن
دکتر:ببخشید ولی اگه تومور همینجور رشدش سریع باشه ممکنه جونشون رو از دست بدن یا موقع عمل فلج بشن
با این حرفا اشک میریختم و.......
۵۳.۵k
۰۲ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.