🔥🥃🌑
#درخواستی #پارک_جیمین
گاهی اوقات میرفتم بار و تو طبقه دوم با آدمای کلهگنده قمار میکردم، پول خوبی داشت و راحت بود، تا اینکه توی طبقه اول وقتی که داشتم مشروب میخوردم با یه مرد خیلی جذاب به اسم پارک جیمین آشنا شدم و بعدش چندبار توی همین بار همدیگه رو دیدیمو صمیمی شدیم و مخشو زدم اما یه شرط برام گذاشت، اون میدونست که توی طبقه دوم اون بار شناخته شده هستم پس ازم خواست دیگه قمار نکنم منم قبول کردم.
ما باهم همخونه شدیم و اوقات شادی رو باهم گذروندیم حتی با خانوادش هم آشنا شدم، اونا به صورت ارثی مهربون و خوشرو هستن.
شیش ماهی میشد که باهم رابطه داشتیم و هیچ مشکلی بینمون نبود اما هوس قمار اومده بود سراغم و تصمیم گرفتم بدون اینکه جیمین چیزی بفهمه برم بار..
شب بود از خواب بودن جیمین مطمئن شدم، لباس سرتاپا مشکی پوشیدم و بعد از گذاشتن کلاه و ماسک از خونه زدم بیرون.
پشت میز نشستم و دو دست بازی کردم و بلند شدم رفتم طبقه اول، آبی به صورتم زدم و به خودم قول دادم که این آخرین باره.
توی راه رو داشتم به سمت خروجی میرفتم که با شدت به دیوار کوبیده شدم، هینی کشیدم و با دیدن چشمای عصبی جیمین یادم رفت که چطوری باید نفس بکشم
_مگه قرار نبود دیگه پاتو نزاری اینجا ها؟؟؟!!!! از کی تا حالا یواشکی میزنی زیر قولت و میای اینجا؟؟؟
+باور کن بعد از آخرین باری که باهم اومدیم اینجا این اولین باره که میام، قسم خوردم که دیگه...
دستشو کنار سرم کوبید که حرفمو خوردم
_دفعه قبل هم قسم خوردی!!! تو ناامیدم کردی ا/ت!!
جیمین گذاشت رفت، جلوی ماشینش وایسادم اما از کنارم رد شد، دنبالش دوییدم پام پیچ خورد و وسط جاده خوردم زمین و با صدای بلند گریه کردم
چون شلوارم زاپ دار بود زانو هام زخم شده بود بلند شدم روی جدول نشستم دستامو گذاشتم روی صورتم و بیشتر گریه کردم
+دیگه نمیزاره تو خونش بمونم...جایی رو ندارم برم..هق..دیگه کسیو ندارم که دوسم داشته باشه
_منکه ازت جدا نشدم!!
با شنیدن صدای جیمین سرمو بالا بردم و دماغمو بالا کشیدم؛ جلوم زانو زد و بغلم کرد
_معذرت میخوام عزیزم
+(فین فین)
اشکامو پاک کرد و گونهمو بوسید
_لطفا دیگه گریه نکن
براید استایل بغلم کرد و گذاشتم تو ماشین و به سمت خونه راه افتادیم
_دیگه نزن زیر قولت، میدونی که خیلی دوست دارم و نمیخوام از دستت بدم
+باش(با صدای لرزون و کیوت)
_آیگو🥲
دستمو گرفت
_دیگه هیچ وقت سرت داد نمیزنم..
احساس میکنم بد شده چون ایده ای براش نداشتم و سعی کردم یجوری باشه که تکراری نباشه:.)
گاهی اوقات میرفتم بار و تو طبقه دوم با آدمای کلهگنده قمار میکردم، پول خوبی داشت و راحت بود، تا اینکه توی طبقه اول وقتی که داشتم مشروب میخوردم با یه مرد خیلی جذاب به اسم پارک جیمین آشنا شدم و بعدش چندبار توی همین بار همدیگه رو دیدیمو صمیمی شدیم و مخشو زدم اما یه شرط برام گذاشت، اون میدونست که توی طبقه دوم اون بار شناخته شده هستم پس ازم خواست دیگه قمار نکنم منم قبول کردم.
ما باهم همخونه شدیم و اوقات شادی رو باهم گذروندیم حتی با خانوادش هم آشنا شدم، اونا به صورت ارثی مهربون و خوشرو هستن.
شیش ماهی میشد که باهم رابطه داشتیم و هیچ مشکلی بینمون نبود اما هوس قمار اومده بود سراغم و تصمیم گرفتم بدون اینکه جیمین چیزی بفهمه برم بار..
شب بود از خواب بودن جیمین مطمئن شدم، لباس سرتاپا مشکی پوشیدم و بعد از گذاشتن کلاه و ماسک از خونه زدم بیرون.
پشت میز نشستم و دو دست بازی کردم و بلند شدم رفتم طبقه اول، آبی به صورتم زدم و به خودم قول دادم که این آخرین باره.
توی راه رو داشتم به سمت خروجی میرفتم که با شدت به دیوار کوبیده شدم، هینی کشیدم و با دیدن چشمای عصبی جیمین یادم رفت که چطوری باید نفس بکشم
_مگه قرار نبود دیگه پاتو نزاری اینجا ها؟؟؟!!!! از کی تا حالا یواشکی میزنی زیر قولت و میای اینجا؟؟؟
+باور کن بعد از آخرین باری که باهم اومدیم اینجا این اولین باره که میام، قسم خوردم که دیگه...
دستشو کنار سرم کوبید که حرفمو خوردم
_دفعه قبل هم قسم خوردی!!! تو ناامیدم کردی ا/ت!!
جیمین گذاشت رفت، جلوی ماشینش وایسادم اما از کنارم رد شد، دنبالش دوییدم پام پیچ خورد و وسط جاده خوردم زمین و با صدای بلند گریه کردم
چون شلوارم زاپ دار بود زانو هام زخم شده بود بلند شدم روی جدول نشستم دستامو گذاشتم روی صورتم و بیشتر گریه کردم
+دیگه نمیزاره تو خونش بمونم...جایی رو ندارم برم..هق..دیگه کسیو ندارم که دوسم داشته باشه
_منکه ازت جدا نشدم!!
با شنیدن صدای جیمین سرمو بالا بردم و دماغمو بالا کشیدم؛ جلوم زانو زد و بغلم کرد
_معذرت میخوام عزیزم
+(فین فین)
اشکامو پاک کرد و گونهمو بوسید
_لطفا دیگه گریه نکن
براید استایل بغلم کرد و گذاشتم تو ماشین و به سمت خونه راه افتادیم
_دیگه نزن زیر قولت، میدونی که خیلی دوست دارم و نمیخوام از دستت بدم
+باش(با صدای لرزون و کیوت)
_آیگو🥲
دستمو گرفت
_دیگه هیچ وقت سرت داد نمیزنم..
احساس میکنم بد شده چون ایده ای براش نداشتم و سعی کردم یجوری باشه که تکراری نباشه:.)
۱۹.۹k
۰۲ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.