پارت ۸۱
پارت ۸۱
آرش تماس گرفت و بعد از چند تا بوق آقای صابری جواب داد : بفرمایید صابری هستم .
آرش : سلام خوبین آقای صابری ؟
صابری : بهه آرش جان چیشده که با این بنده حقیر تماس گرفتین ؟
آرش : اختیار دارین این چه حرفیه .
راستش من مسافرت بودم الان برگشتم دیدم کسی خونه نیست یه ذره نگران شدم چون هر چی هم تماس میگیرم خاموشن .
صابری : مگه نمیدونستید رفتن یه سفر کاری .
آرش با تعجب : واقعا ؟
چیزی به من نگفتن .
صابری : عجله ای شده لابد یادش رفته اطلاع بده .
آرش : سفر کاریشون داخلیه ؟
صابری : نه رفتن کانادا واسه اینکه با یه شرکت قرارداد ببندن فک کنم یه هفته میمونن خانوادتونم باهاشون رفتن نمیدونستم شما نرفتین .
آرش : عجیبه هیچی راجبش به من نگفتن .
به هر حال خیلی ممنون، لطفا در نبود بابا به کارای شرکت برسین .
صابری : خواهش میکنم .
حتما ، با اجازتون من برم کلی کار سرم ریخته .
آرش : اختیار دارین کاری چیزی بود در خدمتم .
خدانگهدار .
صابری : نه کاری نیست خودم از پسش برمیام اما اگه کاری بود حتما بهتون زنگ میزنم .
خداحافظ
همین که تلفن رو قطع کرد من و آیدا زدیم زیر خنده .
آرش با تعجی نگاهی انداخت و گفت : شلیک خندتون واسه چی بود ؟
من : بهت نمیخوره اینقدر مودب باشی .
آرش چشم غره ای رفت و گفت : الان مسئله جدی تره .
من : چه مسئله جدی ای ؟
قشنگ گفت رفتن کانادا دیگه .
آرش : من قانع نشدم .
من : ینی چی نشدی ؟
آرش : تا حالا شده بابا بره یه سفر و به ما هیچی نگه ؟
حتی وقتی سفر داخلی میره هم حتما قبلش خبر میده .
من : منظورت اینه که امکان داره اقای صابری یه چیزی رو مخفی کنه یا دروغ بگه ؟
آرش سرش رو تکون داد .
به فکر فرو رفتم و به استدلال های آرش فکر کردم .
حرفش کاملا منطقی بود .
با لحنی نگران گفتم : نکنه اتفاقی واسه بابا افتاده باشه !
آرش: امکانش هست .
نفس عمیقی کشیدم و حالا اینقدر نگران بودم که نمیتونستم هیچ کاری بکنم و هیج فکری به ذهنم نمیرسید .
عصبی بودم و همش فکرو خیالای وحشتناک به ذهنم میومد .
چشام رو بستم تا بتونم یه راه حل پیدا کنم .
صدای آرش باعث شد تا چشام رو باز کنم : من به دوستام زنگ میزنم تا یه جوری ردش رو بگیرن .
آیدا : کاری از ما برمیاد ؟
آرش : ممکنه واقعا دزدیده شده باشن و یه بلایی سرشون اونده باشه ما پلیسیم و باید رک باشیم پس باید خوب مراقب باشیم .
دریا تو هک بلدی نگاه کن ببین میتونی گوشیشون رو هک کنی و مکانشون رو بررسی کنی ؟
مواظب باش ممکنه رد گوشیشون رو عوض کرده باشن .
من : ینی چی عوض کرده باشن .
آرش : تو ماموریت قبلیم این اتفاق افتاده بود رد گوشی رو یه منطقه زده بودن ولی در واقع یه جای دیگه بودن .
اولین بار بود این رو میشنیدم : پس چجوری بفهمم که مکان درسته یا نه ؟
...
آرش تماس گرفت و بعد از چند تا بوق آقای صابری جواب داد : بفرمایید صابری هستم .
آرش : سلام خوبین آقای صابری ؟
صابری : بهه آرش جان چیشده که با این بنده حقیر تماس گرفتین ؟
آرش : اختیار دارین این چه حرفیه .
راستش من مسافرت بودم الان برگشتم دیدم کسی خونه نیست یه ذره نگران شدم چون هر چی هم تماس میگیرم خاموشن .
صابری : مگه نمیدونستید رفتن یه سفر کاری .
آرش با تعجب : واقعا ؟
چیزی به من نگفتن .
صابری : عجله ای شده لابد یادش رفته اطلاع بده .
آرش : سفر کاریشون داخلیه ؟
صابری : نه رفتن کانادا واسه اینکه با یه شرکت قرارداد ببندن فک کنم یه هفته میمونن خانوادتونم باهاشون رفتن نمیدونستم شما نرفتین .
آرش : عجیبه هیچی راجبش به من نگفتن .
به هر حال خیلی ممنون، لطفا در نبود بابا به کارای شرکت برسین .
صابری : خواهش میکنم .
حتما ، با اجازتون من برم کلی کار سرم ریخته .
آرش : اختیار دارین کاری چیزی بود در خدمتم .
خدانگهدار .
صابری : نه کاری نیست خودم از پسش برمیام اما اگه کاری بود حتما بهتون زنگ میزنم .
خداحافظ
همین که تلفن رو قطع کرد من و آیدا زدیم زیر خنده .
آرش با تعجی نگاهی انداخت و گفت : شلیک خندتون واسه چی بود ؟
من : بهت نمیخوره اینقدر مودب باشی .
آرش چشم غره ای رفت و گفت : الان مسئله جدی تره .
من : چه مسئله جدی ای ؟
قشنگ گفت رفتن کانادا دیگه .
آرش : من قانع نشدم .
من : ینی چی نشدی ؟
آرش : تا حالا شده بابا بره یه سفر و به ما هیچی نگه ؟
حتی وقتی سفر داخلی میره هم حتما قبلش خبر میده .
من : منظورت اینه که امکان داره اقای صابری یه چیزی رو مخفی کنه یا دروغ بگه ؟
آرش سرش رو تکون داد .
به فکر فرو رفتم و به استدلال های آرش فکر کردم .
حرفش کاملا منطقی بود .
با لحنی نگران گفتم : نکنه اتفاقی واسه بابا افتاده باشه !
آرش: امکانش هست .
نفس عمیقی کشیدم و حالا اینقدر نگران بودم که نمیتونستم هیچ کاری بکنم و هیج فکری به ذهنم نمیرسید .
عصبی بودم و همش فکرو خیالای وحشتناک به ذهنم میومد .
چشام رو بستم تا بتونم یه راه حل پیدا کنم .
صدای آرش باعث شد تا چشام رو باز کنم : من به دوستام زنگ میزنم تا یه جوری ردش رو بگیرن .
آیدا : کاری از ما برمیاد ؟
آرش : ممکنه واقعا دزدیده شده باشن و یه بلایی سرشون اونده باشه ما پلیسیم و باید رک باشیم پس باید خوب مراقب باشیم .
دریا تو هک بلدی نگاه کن ببین میتونی گوشیشون رو هک کنی و مکانشون رو بررسی کنی ؟
مواظب باش ممکنه رد گوشیشون رو عوض کرده باشن .
من : ینی چی عوض کرده باشن .
آرش : تو ماموریت قبلیم این اتفاق افتاده بود رد گوشی رو یه منطقه زده بودن ولی در واقع یه جای دیگه بودن .
اولین بار بود این رو میشنیدم : پس چجوری بفهمم که مکان درسته یا نه ؟
...
۴۹.۸k
۰۹ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۶۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.