♡Crazy of love♡                              pt3

♡Crazy of love♡                              pt3
دیوانهٔ عشق


(ویو ات)
یه ده دیقه ای که گذشت واسه منم آوردن...بعد از خوردن خوراکی هامون خواستیم بریم که یکی دیگه از دوستای داداشم که اسمش شوگاس بهم گفت که اون و جیمین با هم میرن و چون یکم وسایل تو ماشینه فقط یجای خالی دارن و اگه بخوام من میتونم باهاشون برم
$میخای با اونا بری؟اگه نمیخای یکی دیگه از پسرا باهاشون میره تو با خودم میای
+نه مشکلی ندارم میرم باهاشون
-بریم؟اگرم خواستی میتونی با داداشت بری
+نه...ینی مشکلی نیست باهاتون میام
-خیلی خب...اگرم راحت نبودی میتونی بهم بگی تا وایسم جاتو عوض کنی خیلی خب؟
+اوهوم باشه
میخواستیم بریم به شهربازی که جیمین وایساد تا یکم تنقلات و آب بخره بعد راه افتادیم
وقتی رسیدیم ما سه تا پیاده شدیم و چون جیهوپ اینا نرسیده بودن یکم منتظر موندیم که گوشیم زنگ خورد از کیفم درش آوردم و دیدم که جیهوپ زنگ میزنه
(مکالمه ات و جیهوپ)
+الو...کجایید؟
$ماشین یه قطعش خراب شده نمیتونیم بیایم
+خب من چیکار کنم؟
$به شوگا بگو بیاد کمک مثل اون قطعه رو فقط شوگا داره تو ماشینش
+پس من و جیمین چیکار کنیم؟
$شما برید تا ما هم بیایم
+باشه
§چیزی شده؟
+ماشین جیهوپ خراب شده شوگا باید یه قطعه رو براشون ببره...ما هم میریم تو شهربازی منتظر میمونیم تا اونا بیان
§قبلا هم این اتفاق واسه جیهوپ افتاده بود...من به شوگا میگم
+باشه
بعد که جیمین همه چیزو بع شوگا توضیح داد اون رفت کمکشون من و جیمینم رفتیم تو شهربازی تا بقیه بیان
ادامه دارد...