عشق اجباری پارت پنجم

عشق اجباری پارت پنجم
آماندا: پشت حیاط قایم شده بودم و بعد چند دقیقه دیدم که...
اون مرده به شدت زخمی شده.
دست سمت چپشو گرفته بود و لنگان لنگان به سمت من میومد. فوری رفتم سمتش تا کمکش کنم.
بعد از نشوندن پسره رفتم و کمی بانداژ براش آوردم. میدونم گفته بودم که ازهمه مردا و پسرا بدم میاد اما خب اون مرد جونم رو نجات داده و وجدانم اجازه نمیداد اینجا ولش کنم.
همون توری که در حال ترمیم بدنش بودم رسیدم به ترمیم دستش و برای همین باید لباسش رو در میورد.
آماندا: لباستون در بیار.
رامون: چی دیوونه شدی؟
+اگه میخوای درمان شی باید لباست رو در بیاری.
_آم باشه ولی بشرتیکه به جای دیگه ای دست نزنی.
+ها!
_ آم هیچی هیچی ولش کن.
آماندا: همون تور که مشغول کارم بودم متوجه زخم های زیاد روی بدنش شدم و همون موقع...
از زبون رامون: وقتی مشغول درمان بدنم بود ازش پرسیدم: تو اینجا چیکار می کنی؟
+هیچی فقط اومده بودم هوا خوری.
_آهان که اینطور!
+ راستی خودت اینجا چکار میکنی؟
_ هیچی حوصلم سر رفته بود.
+آهان.
_ میگم میدونی ازت خوشم اومد. میتونم بپرسم اسمتون چیه؟
+ آم خب... آماندا دافسون چطور؟
_هیچی همین جوری.
+آم خب اسم شما چیه؟
_ آم... من...
آماندا: پسره تا اومد حرف بزنه یک
دفعه...
خب اینم پارت پنجم😘
چقدر ایندفعه آم آم و آهان آهان کردم😂
دیدگاه ها (۸)

☺️❤

عشق اجباری پارت ششم همین که پسره خواست حرف بزنه یک دفعه... ب...

عشق اجباری پارت چهارمآماندا: خواستم پسره رو بلند کنم که یک د...

عشق اجباری پارت سومآماندا: همین که خواستم حرف بزنم یک دفعه.....

پارت۲ [دیوانه وار عاشق]ناشناس: مجبور نیستم ( دست ات رو گرفت...

#رویای #جوانی #پارت-۳( از زبان سوکجین )دو ساعت از اون اتفاق ...

پارت ۳ ویو اترفتم توی مدرسه خبری از هانا نبود ، رفتم توی کلا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط