عشق اجباری پارت چهارم
عشق اجباری پارت چهارم
آماندا: خواستم پسره رو بلند کنم که یک دفعه داد زد مواظب باش و . . .
منو گرفت داخل بغلش😑
از زبون رامون: دیدم که اون مرده که دختره با چاقو زده بودش بلند شده و این دفعه به سمت سر دختره نشونه گرفته برای همین داد زدم مواظب باش و...
نمیدونم چرا این کار رو کردم ولی اون رو گرفتم توی بغلم و این دفعه تیر خورد توی بازوی سمت چپم😫
رامون: آییییییییی(داد زدن)
آماندا: مرده بعد از اینکه من رو بغل کرد یه داد خیلی بلند زد، مثل اینکه دستش تیر خورده بود.
آقا حالتون خوبه؟
رامون: سریع فرار کن باشه.
+ اما...
_ اما نیار اگه میخوای زنده بمونی باید فرار کنی.
+باشه...
آماندا: صدای خیلی بلند و ترسناکی داشت، منم از ترسم فرار کردم و پشت حیاط قایم شدم و بعد چند دیقه دیدم که...
اینم از پارت چهارم به اصرار زیاد شما گذاشتم پس تا فردا خبری نیست بای😘
آماندا: خواستم پسره رو بلند کنم که یک دفعه داد زد مواظب باش و . . .
منو گرفت داخل بغلش😑
از زبون رامون: دیدم که اون مرده که دختره با چاقو زده بودش بلند شده و این دفعه به سمت سر دختره نشونه گرفته برای همین داد زدم مواظب باش و...
نمیدونم چرا این کار رو کردم ولی اون رو گرفتم توی بغلم و این دفعه تیر خورد توی بازوی سمت چپم😫
رامون: آییییییییی(داد زدن)
آماندا: مرده بعد از اینکه من رو بغل کرد یه داد خیلی بلند زد، مثل اینکه دستش تیر خورده بود.
آقا حالتون خوبه؟
رامون: سریع فرار کن باشه.
+ اما...
_ اما نیار اگه میخوای زنده بمونی باید فرار کنی.
+باشه...
آماندا: صدای خیلی بلند و ترسناکی داشت، منم از ترسم فرار کردم و پشت حیاط قایم شدم و بعد چند دیقه دیدم که...
اینم از پارت چهارم به اصرار زیاد شما گذاشتم پس تا فردا خبری نیست بای😘
۳.۵k
۲۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.