عشق اجباری پارت سوم

عشق اجباری پارت سوم
آماندا: همین که خواستم حرف بزنم یک دفعه...
(از زبون رامون:
یه دختر بود که به نظرم قدش خیلی کوتاه بود، یکم از موها قرمز بود و بقیش سیاه، همین که خواست حرف بزنه...
متوجه یه نفر پشت سرش شدم که به سمتش اصلحه گرفته بود.
سریع هلش دادم اونور و...
آماندا: وقتی اومدم حرف بزنم پسره سریع منو هل داد اونو که باعث شد بخورم توی دیوار اما چیزیم نشد، تا اومد فحش رو بگیرم بهش دیدم که روی زمین افتاده و داره از درد به خودش میپیچه.
نمیدونستم داره چه اتفاقی میفته اما وقتی دیدم که یه نفر با اصلحه اون طرف وایساده همه چیز برام روشن شد.
از اونجایی که من دلال اصلحه هستم همیشه یک چاقو جیبی همراهم هست تا اگه کسی خواست بهم آسیب بزنه بتونم از خودم دفاع کنم.
با چاقو بهش حمله کردم و چاقو رو توی دستش فرو کردم. مرده هنوز داشت از درد به خودش می پیچید خب راستش نمیتونستم اونجا ولش کنم برای همین رفتم سمتش تا کمکش کنم.
آماندا: آقا میتونید بلند شید؟
+آره... فقط...
_ فقط چی؟
+ مواظب باش(داد زدن)
آماندا: وقتی اومدم بلندش کنم یه دفعه داد زد مواظب باش و...
دیدگاه ها (۴)

عشق اجباری پارت چهارمآماندا: خواستم پسره رو بلند کنم که یک د...

عشق اجباری پارت پنجم آماندا: پشت حیاط قایم شده بودم و بعد چن...

عشق اجباری پارت دوم❤نمیخوام مثل ندید پدید ها حرف بزنم اما اگ...

عشق اجباری پارت اول تقریبا شب شده بود و من باید یه لباس انتخ...

رومان اوشی نوکو قسمت ۵🎀🔮وقتی واتانابه رفت منم گفتم برم یکم خ...

Love and hate { عـشـق و نـفـرت }" part 2 " ویو هانا : اسمش ت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط