قسمت بیست و دوم
#قسمت بیست و دوم
و با فیکس کردن تایم تلفن رو قطع کردم..
اگه شکایت کرده باشه حتما تا حاال به گوش امیر رسیده..یعنی عکس العملش چیه؟ نگاه به ساعت کردم..
سه ساعت وقت داشتم تا آماده بشم و خودمو تو این ترافیک برسونم دفترش..سرعت سوهان کشیدنم و بیشتر کردم..
این دفعه منتظر نموندم و تا رسیدم به دفترش منشی گفت برم داخل اتاقش..دوباره با چند تا تقه وارد شدم..
روبروی پنجره ایستاده بود و عمیق تو فکر بود!
_سالم اقای ستوده
برگشت به طرفم و برخالف دفعه قبل زل زد تو چشمام و با جدیت سالمی کرد و تعارف کرد بشینم..
خودشم به جای اینکه پشت میزش بشینه اومد مبل روبروی من رو اشغال کرد.
منتظر نگاهش کردم.. چرا حرف نمیزنه؟
بعد از چند دقیقه سکوت باالخره گفت:
_ خانوم مراتب شما متوجهید چه کاری از من خواستید؟
_ بله میخوام طالقمو بگیرید
_ فکر میکنید درسته؟
_ کجاش اشتباهه که میخوام خودمو راحت کنم؟
_ شما متوجهید که به کی دارید تهم ِت خیانت میزنید؟
_ بله.. به همسرم
_ نه منظورم از نظر موقعیت اجتماعی هستش..
همون چیزی که نمیخواستم اتفاق افتاد! شناخته شدن امیر و سخت شدن طالق من! سعی کردم بدون توجه به حرفش
بگم:
_ آقای ستوده امیر هم یه فرده مثل بقیه و میتونه اشتباه کنه.. میتونه خیانت کنه و حتی میتونه خودش مورد قضاوت
قرار بگیره!
_ ما داریم راجع امیر حسینی حرف میزنیم خانوم!
عصبانی شدم.. خودش ترسیده بعد میخواد اون و جلوی من ببره باال فکر کرده منم ازش میترسم
و با فیکس کردن تایم تلفن رو قطع کردم..
اگه شکایت کرده باشه حتما تا حاال به گوش امیر رسیده..یعنی عکس العملش چیه؟ نگاه به ساعت کردم..
سه ساعت وقت داشتم تا آماده بشم و خودمو تو این ترافیک برسونم دفترش..سرعت سوهان کشیدنم و بیشتر کردم..
این دفعه منتظر نموندم و تا رسیدم به دفترش منشی گفت برم داخل اتاقش..دوباره با چند تا تقه وارد شدم..
روبروی پنجره ایستاده بود و عمیق تو فکر بود!
_سالم اقای ستوده
برگشت به طرفم و برخالف دفعه قبل زل زد تو چشمام و با جدیت سالمی کرد و تعارف کرد بشینم..
خودشم به جای اینکه پشت میزش بشینه اومد مبل روبروی من رو اشغال کرد.
منتظر نگاهش کردم.. چرا حرف نمیزنه؟
بعد از چند دقیقه سکوت باالخره گفت:
_ خانوم مراتب شما متوجهید چه کاری از من خواستید؟
_ بله میخوام طالقمو بگیرید
_ فکر میکنید درسته؟
_ کجاش اشتباهه که میخوام خودمو راحت کنم؟
_ شما متوجهید که به کی دارید تهم ِت خیانت میزنید؟
_ بله.. به همسرم
_ نه منظورم از نظر موقعیت اجتماعی هستش..
همون چیزی که نمیخواستم اتفاق افتاد! شناخته شدن امیر و سخت شدن طالق من! سعی کردم بدون توجه به حرفش
بگم:
_ آقای ستوده امیر هم یه فرده مثل بقیه و میتونه اشتباه کنه.. میتونه خیانت کنه و حتی میتونه خودش مورد قضاوت
قرار بگیره!
_ ما داریم راجع امیر حسینی حرف میزنیم خانوم!
عصبانی شدم.. خودش ترسیده بعد میخواد اون و جلوی من ببره باال فکر کرده منم ازش میترسم
- ۲.۴k
- ۲۰ مهر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط