فیک عزرائیل

فیک: عزرائیل

پارت [۷]

همین الان باید برام لخت بشی بدنتو ببینم

ا.ت: متعجب نگاش میکردم تو هنگ بودم نمیدوستم چی بگم ولی میدونی من خیلی دوست داشتم برم پس گفتم:*باشع*

کوک: به صندلی تکیه دادم تا ببینم که رفت درو قفل کرد نیشخند زدم اومد‌ جلوم کامل لخت شد ولی هنوز لباس زیراشو در نیاورده بود پریدم بهش گفتم : خب ادامه بده در بیار

ا.ت: ارباب من چیز دیگه. ی در نمیارم

کوک : اوکی باشه

ا.ت: بلند شد اومد نزدیکم و نزدیکم من ترسیده بودم نمیتونستم تکون بخورم یهو شورتمو در اورد متعجب بهش نگاه کردم که اومد‌ تو یک سانتی صورتم و قرار گرفت و رفت فهمیدم سوتینم رو باز کرده

کوک: میتونی بپوشی و بری ولی فقط دو شب *پوزخند*

ا.ت: ممنونم ارباب*لباسامو پوشیدم و رفتم بیرون از عمارت*

وایییییی لوکااااا *پرید بغلش*

نکته
علامت لوکا + ، علامت سوریون %

+وایییی دختر دلم برات تنگ شده بوددد خودااا ریزه پیزه

% سلام ..... ا.ت تو اینجا چکار میکنی ددی این اینجا چکار میکنه*لوس ، بچگونه*

ا.ت

لوکا کمرمو گرفت و رفت بهش توجهی نکرد

*شب دوم*

باید میرفتم بدون خداحافظی رفتم تو عمارت که یهو ارباب اومد

کوک: اوه ا.ت توی چه عجبببب

ا.ت : ارباب بهتون نیاز دارم

کوک: اوه پس خوبه

اسمات میخواید بگید بفرستم پی
دیدگاه ها (۱۸۰)

فیک : عزرائیل پارت [9]ویو ا.ت صبح بیدار شدم دیدم تو بغل اربا...

تک پارتی اول یه توضیح بعد معرفی توضیح : کوک یکی از بزرگترین ...

فیک : عزرائیل پارت[۶]و بلههههههه آجوما صدام زد هوففففا.ت: بل...

بچها پارت قبلی میشه پارت ۴ فیک : عزرائیل پارت [5]پشت سرمو دی...

پارت 15 رفتم داخل عمارت و رفتم بالا نمیدونم چرا این دختر برا...

پارت 13 دیدم.... چند تا دختر روبه روم وایستادن یه دونه از او...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط