~~~فیک دوست پسر بد اخلاق من ~~~
پارت : ۳۳
_چرا جیع میکشی؟
+تو چرا لمسم میکردی؟
ی خنده تو گلویی کرد و صاف تو چهرم خیره شد
_نمیتونم زنمو لمس کنم؟
+هوی هوی زود پسرخاله نشو کی گفته زنتم تو منو بزور دوست دخترت کردی حالاهم میخوایی زنت شم عمرا
خنده ای از سر حرفم کرد و با حالت جدی زل زد تو چشمام و گفت
_من اگ بخوام میتونم ازدواج کنم ولی تو نمیتونی.
+مَ...منظورت چیه؟.
_واقعا که احمقی ا.ت ، من پرده تو زدم تو چطور میخوایی ازدواج کنی
مکثی کرد و دوباره ادامه داد
_هر چند ک ازدواجم کنی فک میکنن خرابی
+ت چت شده تهیونگ چرا اینجوری شدی؟
پدرت بهت چی گفته ، چرا
_الان تو ذهنت کلی چرا واسه رفتار های امشبمه نه؟
عین دیونه ها خندید و صاف زل زد بهم و گفت
_باید ازدواج کنیم
+چ....چیییی؟
[پرش زمانی به هفت ساعت قبل درکلبه]
+برای چی گفتی بیام؟(سرد)
&تو به خودم رفتی معلومه اهل معامله ای (خنده)
+ببین کیم من وقت اکلی....
&صب کن پیاده شو باهم بریم.
متعجب بهش نگاه کردم ک از تعجبم خندید و جام شراب رو به لب هاش نزدیک کرد و در همون حال لب زد
&باید با ا.ت ازدواج کنی
_چی؟ هه باز چه خوابی برام دیدی
&شنیدم اون انبار اسلحه رو میخوایی و کلی تلاش کردی تا بهش برسی
_خب
&من اونو راحت بهت میدم فقط ب ی شرط
_من نیازی به شرط تو ندارم این همه سال تلاش کردم و میکنم تا اون انباری رو بدست بیارم
برگشتم و به سمت در رفتم تا بازش کنم
&حتی اگ به قیمت مرگت تموم شه؟
متعجب برگشتم سمتش
_منظورت چیه؟
_چرا جیع میکشی؟
+تو چرا لمسم میکردی؟
ی خنده تو گلویی کرد و صاف تو چهرم خیره شد
_نمیتونم زنمو لمس کنم؟
+هوی هوی زود پسرخاله نشو کی گفته زنتم تو منو بزور دوست دخترت کردی حالاهم میخوایی زنت شم عمرا
خنده ای از سر حرفم کرد و با حالت جدی زل زد تو چشمام و گفت
_من اگ بخوام میتونم ازدواج کنم ولی تو نمیتونی.
+مَ...منظورت چیه؟.
_واقعا که احمقی ا.ت ، من پرده تو زدم تو چطور میخوایی ازدواج کنی
مکثی کرد و دوباره ادامه داد
_هر چند ک ازدواجم کنی فک میکنن خرابی
+ت چت شده تهیونگ چرا اینجوری شدی؟
پدرت بهت چی گفته ، چرا
_الان تو ذهنت کلی چرا واسه رفتار های امشبمه نه؟
عین دیونه ها خندید و صاف زل زد بهم و گفت
_باید ازدواج کنیم
+چ....چیییی؟
[پرش زمانی به هفت ساعت قبل درکلبه]
+برای چی گفتی بیام؟(سرد)
&تو به خودم رفتی معلومه اهل معامله ای (خنده)
+ببین کیم من وقت اکلی....
&صب کن پیاده شو باهم بریم.
متعجب بهش نگاه کردم ک از تعجبم خندید و جام شراب رو به لب هاش نزدیک کرد و در همون حال لب زد
&باید با ا.ت ازدواج کنی
_چی؟ هه باز چه خوابی برام دیدی
&شنیدم اون انبار اسلحه رو میخوایی و کلی تلاش کردی تا بهش برسی
_خب
&من اونو راحت بهت میدم فقط ب ی شرط
_من نیازی به شرط تو ندارم این همه سال تلاش کردم و میکنم تا اون انباری رو بدست بیارم
برگشتم و به سمت در رفتم تا بازش کنم
&حتی اگ به قیمت مرگت تموم شه؟
متعجب برگشتم سمتش
_منظورت چیه؟
۷.۴k
۰۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.