وانشات"عاشق بودن جرم نیست"
وانشات"عاشق بودن جرم نیست"
pt: 8
دستمو گرفت و باهم پیاده تا خونه رفتیم
همش نگام روی اون بود
تهیونگ: بریم پارک
ا.ت: چیزه اره بریم
تهیونگ: باشه بعد ک از پارک اومدیم میریم بازار ی چند تا لباس واست میخرم
ا.ت: ب.. باشه
تهیونگ: درضمن امشب میریم پارتی
ا.ت: اوهوم
رسیدیم پارک
تهیونگ: یه کافه این طرفا هست بریم اونجا
ا.ت: خودت میدونی
دستمو گرفت و رفتیم داخل کافه من یه آیسپک سفارش دادم اونم یه قهوه خورد
تهیونگ: بیبی شب که رفتیم پارتی مست نکنیا
ا.ت: شاید کردم
تهیونگ: نیای بهتره
ا.ت: چ بهتر نمیام*زیر لب
تهیونگ: چی گفتی
ا.ت: ه.. هیچی هیچی نگفتم
تهیونگ: میبرمت
ا.ت: باشه*غر الکی
از کافه اومدیم بیرون رفتیم بازار ی لباس خوشکل دیدم اونو خریدم کفش و کیف رو هم خریدم لوازم آرایش خریدم و رفتیم بیرون تهیونگ زنگ زد تا ماشین بیاد یه ماشین اومد سوار شدیم رسیدیم خونه ساعت 5 بود.
رفتم حموم از حموم اومدم بیرون موهامو با سشوار خشک کردم که تهیونگ اومد تو.
تهیونگ: بیبی هنوز آماده نشدی؟
ا.ت: نچ
تهیونگ: لباستو بپوش بیا پایین شام بخوریم
ا.ت: باشه
لباسمو پوشیدم رفتم پایین رفتم روی صندلی نشستم
تهیونگ: 2 روز دیگه ازدواج میکنیم
ا.ت: چ.. چی زود نیست
تهیونگ: مشکل داری*داد
ا.ت: نه راستی چرا ناراحتی
تهیونگ: هیچی
ا.ت: راستشو بگو چرا ناراحتی*حالت کیوت
ا.ت ازم پرسید که چرا ناراحتم نمیخواستم بهش بگم که افسردگی دارم
تهیونگ: راستش من ا.. افسردگی دارم*با بغض
ا.ت: هیچی نیست برطرف میشه من اینجام و قراره بعضی وقتا انقدر بخندونمت که جر بخوری از خنده
با این حرف من تهیونگ خندش گرفت
تهیونگ:*خنده
واای چه جذاب
تهیونگ: بیبی برو بالا آمادشو کم کم میریم
رفتم بالا یه آرایش ملایم کردم موهامو شونه زدم کفشامو پوشیدم که تهیونگ اومد تو
*ویو تهیونگ *
رفتم بالا لباسامو بپوشم
که ا.ت رو دیدم خیلی خوشکل شده بود
محوش شده بودم
تهیونگ به خودت بیا
لباسامو عوض کردم
تهیونگ: بیبی خوشکل شدی
ا.ت: تو هم جذاب شدی چ.. چیزه خوشکل شدی
تهیونگ: لپات گل انداخته
ا.ت:*خجالت
تهیونگ: بریم؟
ا.ت: ا.. اره
دستمو گرفت و رفتیم سوار ماشین شدیم به بیرون نگاه میکردم که ماشین واستاد
تهیونگ: بیبی ازم دور نشو
ا.ت: باشه
دست همو گرفتیم و رفتیم تو
جیمین: سلام داداش و زن داداش
تهیونگ: سلام خوبی
ا.ت: سلام
جیمین: داداش چه زن خوشکلی داری
تهیونگ: درست حرف بزن
ا.ت:*خجالت
جیمین: بفرمایید تو
تهیونگ: ممنون
جیمین: خوش اومدین
به نشانه ی احترام من تعظیم کردم و رفتیم تو تهیونگ با پسرا رفت منو پیش یه اکیپ دخترونه جا گذاشت
دخترا: اون پسره رلته؟
ا.ت: اره
دخترا: خوش به حالت
یهو چشمم به تهیونگ افتاد که دست یه دختر رو گرفته بود اعصابم خورد شد چهار پیک زدم رفتم واسه ی پنجم که یه پسر اومد و دستم و گرفت مست مست بودم
ا.ت: چی میخوای خوشکله
منو برد تو اتاق مهمونا ناموسا خوشکل بود
منو انداخت رو تخت لبمو بوسید به خودم اومدم بهش لگد میزدم تا ازم جدا شه ازم جدا شد
ا.ت: تو کی هستی ولم کن*داد
پسر: من شوگا هستم خانومی
ا.ت: ولم کن تهیونگ*داد
که یهو
ادامه دارد
آهنگ بخونید
دریا، بغلم کن بغلم کن که شدم تنها
بغلم کن بغلم کن بین نامردا
pt: 8
دستمو گرفت و باهم پیاده تا خونه رفتیم
همش نگام روی اون بود
تهیونگ: بریم پارک
ا.ت: چیزه اره بریم
تهیونگ: باشه بعد ک از پارک اومدیم میریم بازار ی چند تا لباس واست میخرم
ا.ت: ب.. باشه
تهیونگ: درضمن امشب میریم پارتی
ا.ت: اوهوم
رسیدیم پارک
تهیونگ: یه کافه این طرفا هست بریم اونجا
ا.ت: خودت میدونی
دستمو گرفت و رفتیم داخل کافه من یه آیسپک سفارش دادم اونم یه قهوه خورد
تهیونگ: بیبی شب که رفتیم پارتی مست نکنیا
ا.ت: شاید کردم
تهیونگ: نیای بهتره
ا.ت: چ بهتر نمیام*زیر لب
تهیونگ: چی گفتی
ا.ت: ه.. هیچی هیچی نگفتم
تهیونگ: میبرمت
ا.ت: باشه*غر الکی
از کافه اومدیم بیرون رفتیم بازار ی لباس خوشکل دیدم اونو خریدم کفش و کیف رو هم خریدم لوازم آرایش خریدم و رفتیم بیرون تهیونگ زنگ زد تا ماشین بیاد یه ماشین اومد سوار شدیم رسیدیم خونه ساعت 5 بود.
رفتم حموم از حموم اومدم بیرون موهامو با سشوار خشک کردم که تهیونگ اومد تو.
تهیونگ: بیبی هنوز آماده نشدی؟
ا.ت: نچ
تهیونگ: لباستو بپوش بیا پایین شام بخوریم
ا.ت: باشه
لباسمو پوشیدم رفتم پایین رفتم روی صندلی نشستم
تهیونگ: 2 روز دیگه ازدواج میکنیم
ا.ت: چ.. چی زود نیست
تهیونگ: مشکل داری*داد
ا.ت: نه راستی چرا ناراحتی
تهیونگ: هیچی
ا.ت: راستشو بگو چرا ناراحتی*حالت کیوت
ا.ت ازم پرسید که چرا ناراحتم نمیخواستم بهش بگم که افسردگی دارم
تهیونگ: راستش من ا.. افسردگی دارم*با بغض
ا.ت: هیچی نیست برطرف میشه من اینجام و قراره بعضی وقتا انقدر بخندونمت که جر بخوری از خنده
با این حرف من تهیونگ خندش گرفت
تهیونگ:*خنده
واای چه جذاب
تهیونگ: بیبی برو بالا آمادشو کم کم میریم
رفتم بالا یه آرایش ملایم کردم موهامو شونه زدم کفشامو پوشیدم که تهیونگ اومد تو
*ویو تهیونگ *
رفتم بالا لباسامو بپوشم
که ا.ت رو دیدم خیلی خوشکل شده بود
محوش شده بودم
تهیونگ به خودت بیا
لباسامو عوض کردم
تهیونگ: بیبی خوشکل شدی
ا.ت: تو هم جذاب شدی چ.. چیزه خوشکل شدی
تهیونگ: لپات گل انداخته
ا.ت:*خجالت
تهیونگ: بریم؟
ا.ت: ا.. اره
دستمو گرفت و رفتیم سوار ماشین شدیم به بیرون نگاه میکردم که ماشین واستاد
تهیونگ: بیبی ازم دور نشو
ا.ت: باشه
دست همو گرفتیم و رفتیم تو
جیمین: سلام داداش و زن داداش
تهیونگ: سلام خوبی
ا.ت: سلام
جیمین: داداش چه زن خوشکلی داری
تهیونگ: درست حرف بزن
ا.ت:*خجالت
جیمین: بفرمایید تو
تهیونگ: ممنون
جیمین: خوش اومدین
به نشانه ی احترام من تعظیم کردم و رفتیم تو تهیونگ با پسرا رفت منو پیش یه اکیپ دخترونه جا گذاشت
دخترا: اون پسره رلته؟
ا.ت: اره
دخترا: خوش به حالت
یهو چشمم به تهیونگ افتاد که دست یه دختر رو گرفته بود اعصابم خورد شد چهار پیک زدم رفتم واسه ی پنجم که یه پسر اومد و دستم و گرفت مست مست بودم
ا.ت: چی میخوای خوشکله
منو برد تو اتاق مهمونا ناموسا خوشکل بود
منو انداخت رو تخت لبمو بوسید به خودم اومدم بهش لگد میزدم تا ازم جدا شه ازم جدا شد
ا.ت: تو کی هستی ولم کن*داد
پسر: من شوگا هستم خانومی
ا.ت: ولم کن تهیونگ*داد
که یهو
ادامه دارد
آهنگ بخونید
دریا، بغلم کن بغلم کن که شدم تنها
بغلم کن بغلم کن بین نامردا
۵۹.۰k
۳۱ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.