Part

Part:¹¹
_____////////////______________

جونگکوک رفت بیرون و لونا هم لباسشو پوشید

لونا " لعنتی ها ازش منتفرم هم از بابام هم از این یارو مامان خیلی دلم برات تنگ شده یادمه قبلا میگفتی همیشه آرزوهای خوب داشته باش ولی من الان تنها آرزوم مرگه از همه متنفرم

لونا نیم ساعت گریه کرد و کم کم خوابش برد...

(صبح)

لونا"‌صبح زود بایه دل‌درد بلند شدم همون موقع صدای در بلند شد و یه پیرزن با سینی پر از غذا اومد داخل و سیتی رو گذاشت رو میز جلوی تختم

اجوما: بفرمایید خانم صبحانتون حتما میل کنید
لونا: نمیخورم ببرش
اجوما: اگه با سینی غذا برگردم ارباب حتما منو دعوا میکنه

لونا یهو بغض تو گلوش جمع شد و شروع کرد به گریه کردن

آجوما : خانم چیزی شده چرا گریه میکنید
لونا: هیچی فقط شما خیلی شبیه مادرم هستید یاد مادرم افتادم
اجوما: مادرت کجاست؟
لونا: مرده
اجوما: گریه نکن دخترم منم مثل مادرت توام مثل دختره نداشتم

لونا و اجوما همو بغل کردن

لونا: اسمتون چیع؟
اجوما: میتونی اجوما صدام کنی تو چی؟
لونا: لوناهستم پارک لونا
اجوما: باشه پس صبحونه تو بخور دختر قشنگم
لونا: چشم اجوما

' لونا با دیدن اجوما حالش بهتر شد و اشتهاش باز شد و شروع کرد به صبحانه خوردن

ادامه دارد...
شرط پارت بعدی: ۳۰ لایک🎀
دیدگاه ها (۶)

Part:¹²________________________________لونا مشغول صبحانه خو...

part:13^_______________________________جونگکوک: من که لخ.ت ت...

Part:¹⁰________________________________پارت ۱۰ اسمات هست تو ...

Part:⁹________________________________لونا" مامان کجایی دلم ...

بیب من برمیگردمپارت : 70قرص رو خوردم بلند شدم پ خواستم برم ا...

part 8

Part:25_________________________لونا: هرکاری بگی انجام میدمج...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط