★سختی★
★سختی★
پارت ۳۰...
چند دقیقه ای میشد سکوت آزاردهنده ای جو سه نفرشون رو فرا گرفته
بود .
حرفای تهیونگ اون دو نفر رو حسابی درگیر کرده بود؛ باور اینکه همچین
ادمی اونم درست نزدیک خودشون وجود داره هم ترسناک هم هیجان انگیز
بود .
قطعا سهون و کای شخصای اهل قانونی نبودن و قانونای حکومتشون ذره ای
براشون اهمیت نداشت ولی این مورد کمی میترسوندشون .
سهون که حالا کمی اروم شده بود دوباره زبون باز کرد .
سهون : همه ی حرفات درست ولی لوهانو میخوای چکار؟
کای : سوال منم هست !
کای هم باالخره وارد مکالمه شد و منتظر جواب تهیونگ موند .
_احمق نباشید؛ نمیتونیم رو زندگی جونگکوک ریسک کنیم؛ باید بفهمیم
وضعیتش چجوریه؛ من اون لعنتی رو مارک کردم.
سهون دستشو بالا آورد
سهون : اولا تو داری ریسک میکنی و این مشکل توئه دوما ...
کای وسط حرفش پرید
کای: اون لعنتی لوهانه! نمیشه بهش اعتماد کرد.
سهون با حرکت سرش حرفشو تایید کرد.
سهون : اون لعنتی یه بتای خیلی باهوشه و به چه دلیل باید بیاد اینجا؟
تهیونگ دوباره پوزخند زد
_تمام جوابا توی حرفای خودتون بود. اون عوضی باهوشه پس خوب میدونه
مخفی کردن جونگکوک بهتره و دلیل اومدنش به اینجا...
نگاهی به کای انداخت و همزمان پوزخند زدن
_سهون ! اون لعنتی عاشق اینه که زیر تو به ف**اک بره پس اوردنش سخت
نیست .
سهون با عصبانیت بلند و از اتاق خارج شد. خاطره های خوبی از اون بتای
عوضی نداشت.
خاطره ای که باعث تغییر خیلی چیزا شد .
ادامه دارد...
پارت ۳۰...
چند دقیقه ای میشد سکوت آزاردهنده ای جو سه نفرشون رو فرا گرفته
بود .
حرفای تهیونگ اون دو نفر رو حسابی درگیر کرده بود؛ باور اینکه همچین
ادمی اونم درست نزدیک خودشون وجود داره هم ترسناک هم هیجان انگیز
بود .
قطعا سهون و کای شخصای اهل قانونی نبودن و قانونای حکومتشون ذره ای
براشون اهمیت نداشت ولی این مورد کمی میترسوندشون .
سهون که حالا کمی اروم شده بود دوباره زبون باز کرد .
سهون : همه ی حرفات درست ولی لوهانو میخوای چکار؟
کای : سوال منم هست !
کای هم باالخره وارد مکالمه شد و منتظر جواب تهیونگ موند .
_احمق نباشید؛ نمیتونیم رو زندگی جونگکوک ریسک کنیم؛ باید بفهمیم
وضعیتش چجوریه؛ من اون لعنتی رو مارک کردم.
سهون دستشو بالا آورد
سهون : اولا تو داری ریسک میکنی و این مشکل توئه دوما ...
کای وسط حرفش پرید
کای: اون لعنتی لوهانه! نمیشه بهش اعتماد کرد.
سهون با حرکت سرش حرفشو تایید کرد.
سهون : اون لعنتی یه بتای خیلی باهوشه و به چه دلیل باید بیاد اینجا؟
تهیونگ دوباره پوزخند زد
_تمام جوابا توی حرفای خودتون بود. اون عوضی باهوشه پس خوب میدونه
مخفی کردن جونگکوک بهتره و دلیل اومدنش به اینجا...
نگاهی به کای انداخت و همزمان پوزخند زدن
_سهون ! اون لعنتی عاشق اینه که زیر تو به ف**اک بره پس اوردنش سخت
نیست .
سهون با عصبانیت بلند و از اتاق خارج شد. خاطره های خوبی از اون بتای
عوضی نداشت.
خاطره ای که باعث تغییر خیلی چیزا شد .
ادامه دارد...
۵۶۴
۱۰ آذر ۱۴۰۳