ღForced marriageღ
ღForced marriageღ
پارت۳
میخواستم برم که یکیو دیدم..اونم مث من وایساده بود نگا میکرد!..هه لابد دختره از اون دستور میگیره...
کجنکاویم نزاشت برم وایسادم و پسررو دید میزدم ببینم چرا وایساده اینجا....صدای ماشین اومد سرمو برگردوندم که رفته بودن ولی جسد دختره همونجا بود...نگا کردم ببینم اون پسره...صب کن...کوش؟همین الان اینجا بودا..نکنه جنه؟
بیخیال رفتم سمت جسد ...هیییی...نگاش کننن...حق داش اون قد جیغ بزنه دماغشو کلا کنده بودن یکی از چشمامش در اورده بودن...برام سواله چشمه به چه دردشون میخورده؟..یکم گشتم ببینم چشمه دختررو پیدا میکنم یانه...ولی نبود ..خم شدم سمت دختر که چشمشو زیر پام دیدم...ایییی..چندشش..لح شده بود ایشش ..اوقق...دودیقه دیگه بمونم اینجا میارم بالا....میخواستم برم ولی کجا برم ؟اصن نمیدونم کدوم گورستونیم😑
بیا دختره فوضول الا میخوای از کدوم ور بری..داشتم فک میکردم که....صدایی از پشت سرم اومد..دقیقا بغل گوشم..
گفت:ببینم چرا وایسادی فوضولی میکنی؟
لحن اروم و ترسناکی داشت با ترس برگشتم که دیدم همون پسرس که مث من فالگوش وایساده بود..
یجی:تو خ..خودت چرا فالگوش وایساده.. بودی؟
گفت:سوالمو با سوال جواب نده
یجی:فقط کنجکاو شدم اومدم ببینم چه خبره
گفت:دختره فوضول..دنبالم بیا..
هه عمرنننن اگه بیام پسره ی تُخسه از خود راضیه...
گفت:اگه فوش دادنت تموم شد بیا دنبالم وگرنه به زور میبرمت
هییی...نکنه جدی جنه..از کجا فهمید..علم غیب داره؟
دنبالش رفتم چون میترسیدم از این جنگل..
رفتیم تویه کلبه ای...
یجی:هوی پسره..چرا اومدیم اینجا؟
گفت:مث اینکه ادب نداری...من اسم دارم..اومدیم اینجا چون شبه و نمیتونی تو شب راهو پیدا کنی پس بیا بشین.
گشنم بود برا همی رفتم تو اشپزخونه و در یخچالو باز کردم..به به..خدارو شکر انقد چیز واسه خوردن بود نمیدونستم از کدوم شرو کنم..
یجی:هویی پسره چر....
گفت:ای کوفت...گفتم من اسم دارم..
یجی:خیلی خوب اقای اسم ..ننه بابات یادت ندادن وسط حرف بقیع نپری؟
گفت:ننه بابا تو بت یاد ندادن ادب داشته باشی؟
یجی:ایششش..حوصله بحس با یه ادم کله خر ندارم..
بی تفاوت رفتم نشستم رو کاناپه ..تلوزیونو روشن کردم زدم ..صب کن چجوری تو کلبه وسط جنگل تلوزیونه؟
یجی:هویی پس..نه چیزه اقای اسم این خونخ ماله توعه؟
گفت:انقد نگو اسمممم
یجی:حالا چرا داد میزنی..هویج
گف:ها؟
یجی:ها ..چی؟
گف:به من چی گفتی؟
یجی : گفتم هویج...چیه خو شبی خرگوشی..(هنوز زل زده بود تو چشمام ..اخه مجبوری انقد ترسناک باشی)خوب چی صدات کنم بگو اسمتو..دیگه هم اینجوری نگام نکن😑
گفت:جونگ کوک
یجی:ها؟
کوک:حرفمو دوبار نمیگم..
یجی:حالا چرا اینقد عصبانی ای...مرتیکه هویج..
کانالو عوض کردم سریال عاشقانه بود..عوضش کردم یه سریال جنای اومد..داشتم نگا میکردم که یهو...
پارت۳
میخواستم برم که یکیو دیدم..اونم مث من وایساده بود نگا میکرد!..هه لابد دختره از اون دستور میگیره...
کجنکاویم نزاشت برم وایسادم و پسررو دید میزدم ببینم چرا وایساده اینجا....صدای ماشین اومد سرمو برگردوندم که رفته بودن ولی جسد دختره همونجا بود...نگا کردم ببینم اون پسره...صب کن...کوش؟همین الان اینجا بودا..نکنه جنه؟
بیخیال رفتم سمت جسد ...هیییی...نگاش کننن...حق داش اون قد جیغ بزنه دماغشو کلا کنده بودن یکی از چشمامش در اورده بودن...برام سواله چشمه به چه دردشون میخورده؟..یکم گشتم ببینم چشمه دختررو پیدا میکنم یانه...ولی نبود ..خم شدم سمت دختر که چشمشو زیر پام دیدم...ایییی..چندشش..لح شده بود ایشش ..اوقق...دودیقه دیگه بمونم اینجا میارم بالا....میخواستم برم ولی کجا برم ؟اصن نمیدونم کدوم گورستونیم😑
بیا دختره فوضول الا میخوای از کدوم ور بری..داشتم فک میکردم که....صدایی از پشت سرم اومد..دقیقا بغل گوشم..
گفت:ببینم چرا وایسادی فوضولی میکنی؟
لحن اروم و ترسناکی داشت با ترس برگشتم که دیدم همون پسرس که مث من فالگوش وایساده بود..
یجی:تو خ..خودت چرا فالگوش وایساده.. بودی؟
گفت:سوالمو با سوال جواب نده
یجی:فقط کنجکاو شدم اومدم ببینم چه خبره
گفت:دختره فوضول..دنبالم بیا..
هه عمرنننن اگه بیام پسره ی تُخسه از خود راضیه...
گفت:اگه فوش دادنت تموم شد بیا دنبالم وگرنه به زور میبرمت
هییی...نکنه جدی جنه..از کجا فهمید..علم غیب داره؟
دنبالش رفتم چون میترسیدم از این جنگل..
رفتیم تویه کلبه ای...
یجی:هوی پسره..چرا اومدیم اینجا؟
گفت:مث اینکه ادب نداری...من اسم دارم..اومدیم اینجا چون شبه و نمیتونی تو شب راهو پیدا کنی پس بیا بشین.
گشنم بود برا همی رفتم تو اشپزخونه و در یخچالو باز کردم..به به..خدارو شکر انقد چیز واسه خوردن بود نمیدونستم از کدوم شرو کنم..
یجی:هویی پسره چر....
گفت:ای کوفت...گفتم من اسم دارم..
یجی:خیلی خوب اقای اسم ..ننه بابات یادت ندادن وسط حرف بقیع نپری؟
گفت:ننه بابا تو بت یاد ندادن ادب داشته باشی؟
یجی:ایششش..حوصله بحس با یه ادم کله خر ندارم..
بی تفاوت رفتم نشستم رو کاناپه ..تلوزیونو روشن کردم زدم ..صب کن چجوری تو کلبه وسط جنگل تلوزیونه؟
یجی:هویی پس..نه چیزه اقای اسم این خونخ ماله توعه؟
گفت:انقد نگو اسمممم
یجی:حالا چرا داد میزنی..هویج
گف:ها؟
یجی:ها ..چی؟
گف:به من چی گفتی؟
یجی : گفتم هویج...چیه خو شبی خرگوشی..(هنوز زل زده بود تو چشمام ..اخه مجبوری انقد ترسناک باشی)خوب چی صدات کنم بگو اسمتو..دیگه هم اینجوری نگام نکن😑
گفت:جونگ کوک
یجی:ها؟
کوک:حرفمو دوبار نمیگم..
یجی:حالا چرا اینقد عصبانی ای...مرتیکه هویج..
کانالو عوض کردم سریال عاشقانه بود..عوضش کردم یه سریال جنای اومد..داشتم نگا میکردم که یهو...
۵۰.۳k
۱۴ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.